روحانی و عذرخواهی مسوولانه !

           

                 اندیشه و اخلاق: این یادداشت رو پس از گفت و گوی اخیر حسن روحانی رییس جمهوری اسلامی برای  سایت شبکه ایران (اینجا) نوشتم.

                   من از ملت ایران به خاطر نحوه توزیع سبد کالا عذرخواهی می کنم!این جمله ای بود که بر زبان حسن روحانی جاری شد که نمونه اش کمتر در تاریخ 35 ساله انقلاب اسلامی شنیده شده بود ، آنهم از نوع مسوولانه اش.
رییس جمهوری روحانی در آخرین گفت و گوی تلویزیونی و گزارش به مردم، درست زمانی که او و مردان اقتصادی اش ، آماج انتقادهای تند منتقدان وحتی برخی دوستان خیرخواه به دلیل اجرای نه چندان رضایتبخش مصوبه اهدای سبد کالای حمایتی برای اقشار ضعیف جامعه قرار گرفت، بی آنکه خواسته باشد به دفاع چشم بسته و بی توجه به انتقادات، از اقدام جدید دولت بپردازد، در مقابل دیدگان مردم ایستاد، و در یک جمله از آنان عذرخواهی کرد و مسوولانه مسوولیت هر انچه اتفاق افتاده بود را پذیرفت.
روحانی نه دولت پیشین را بدلیل اجرای غیرعلمی طرح هدفمندسازی یارانه ها مورد شماتت قرار داد که اگر هم چنین کاری می کرد اشکالی به سخنانش وارد نبود، و نه از اوضاع نابسامان صندوق به ارث رسیده از دولت یازدهم سخن به میان آورد تا آن را دست مایه ای برای خروج از فشار انتقادها قرار دهد!
او نگفت که بر سر 760 میلیارد دلار درآمد نفتی 8 سال گذشته چه آمد، رییس جمهور یادآور نشد که دولت را با حجم وسیعی از مطالبات و درخواستهای اجابت نشده بدست گرفت، روحانی نگفت که تولید در کشور بدلیل اجرا نشدن صحیح قانون هدفمندی و  برخوردار نشدن از سهم افزایش قیمت انرژی زمین گیر شده و دست و پا می زند! او به اثرات مخرب دیپلماسی و سیاست خارجی دولت پیشین که تحریم های شکننده را به ملت تحمیل کرد، اشاره نکرد و ...
او تنها امید داد و مسوولیت پذیرفت و ملت را به حمایت از دولت برای حل مشکلات بر زمین مانده فراخواند.
آنچه بیشتر از هر موضوعی در سخنان حسن روحانی برجسته شد حرکت در مسیر نهادینه شدن ، پذیرش مسوولیت عملکردها و نهادینه شدن امر پاسخگویی به افکار عمومی از سوی مسوولان بود.
پیام روحانی این بود که باید مسوولیت اشتباه و نقص و ایراد را تحت هر شرایطی حتی اگر بخش قابل توجهی از آن به عملکرد گذشتگان برگشته باشد، در موقعیت حقوقی ، پذیرفت و با مردم صادق و شفاف بود. و روحانی این کار کرد.
زمانی که فرهنگ پاسخگویی به افکار عمومی و مسوولیت پذیری در یک جامعه و جغرافیای سیاسی و ملی و سیستم حکومتی نهادینه گردید و دولتی خود را مسوول اعمال خود ودر عین حال برآمده از متن و بطن و رای جامعه دانست و شجاعانه اعتراف به اشتباه و اجرای ناقص یا حتی ناموفق یک برنامه کرد و در نتیجه آن را یک فرصت برای خود تلقی کرد و نه یک تهدید و مردم را ولی نعمت خود دانست ، متعاقبا مردم و افکار عمومی خود را جدای از دولت برآمده از رای مردم نپنداشته و در جای خود، سخاوتمندانه در عین نظارت و کنترل اعمال دولت، چشم بر برخی اشکالات و ایرادات، بسته و تردیدی در همراهی دولت صادق ، به خود راه نخواهد داد.
امید آنکه این حرکت ، آغازی تازه در مسیر نهادینه شدن این فرهنگ در منش و روش مسوولان ونهادهای برآمده از رای مردم باشد و با این توضیح، آیا این دست آورد کمی برای دولتی های مسوولیت پذیر و دموکراسی های نوپاست؟
بر خلاف تصور منتقدان تندرو دولت تدبیر و امید، عذرخواهی و مسوولیت پذیری ، نقطه قوت روحانی شد و نه نقطه ضعف !

فرانسه ؛ مخالف خوانی در ژنو 2 تا شریک صنعتی

          اندیشه و اخلاق: این یادداشت را در پی تحولات اخیر در روابط تجاری میان ایران و کشورهای اروپایی طرف مذاکره هسته ای با ایران و با توجه به رقابت این کشورها برای ورود به بازار ایران، برای سایت شبکه ایران   نوشتم.

            سفر هیات هایی از صاحبان صنایع و بازرگانان فرانسوی به ایران و دیدار آنها با مدیران صنعت و بازرگانی ایرانی، طی روزهای گذشته بازتاب گسترده ای در رسانه های داخلی و خارجی داشت.                                                      

           این حضور و ترافیک به میزانی بود که برخی کشورهای غربی از جمله ایالات متحده آمریکا را به واکنش های عجولانه و توام با نگرانی و تهدید واداشت! 
           سوال اینجاست که این نگرانی و متعااقب آن، واکنش های همراه با تهدید برای چه بود؟
           هنوز دو ماه از مذاکرات ژنو 2 و چالش های پیرامون آن نگذشته و از یاد نبرده ایم که فرانسه خود از مخالفان جدی پیش نویس پیش نویس مذاکره برای اقدام مشترک، میان ایران و1+5 در باره پرونده هسته ای بود و حتی در مقاطعی نیز روند مذاکرات و دستیابی به نتیجه را با مانع مواجه کرده ، به تعویق انداخته و به دوره های بعد کشاند.
           در همان زمان هم پیش بینی می شد که این مخالف خوانی و سنگ اندازی، طولانی مدت نخواهد بود و پس از چند دوره گفت وگوی چند جانبه و نزدیک و ملاقات های دوجانبه راه برای توافق مقدماتی هموار خواهد شد و فرانسه نیز به جمع سایر اعضا که خواستار به نتیجه رسیدن مذاکرات شده بودند، خواهد پیوست؛ و البته این اتفاق رخ داد.
         ا ما اینک همان فرانسه که به نظر می رسید برای فشار بیشتر بر ایران و سخت کردن مسیر مذاکره بسار جدی و مصمم است،  در برقراری روابط تجاری و صنعتی و عمق بخشیدن به تَرَک و شکاف تحریم ها، پیش قدم شده و گوی سبقت را در برقراری روابط با تهران، از دیگران گرفته و به آن سرعت خواهد بخشیده و رقیبان اروپایی خود را پست سر خواهد گذاشت.
        اگر چه این حرکت فرانسویان، با مخالفت جدی آمریکا رو به رو شد، و هشدار جدی "وندی شرمن"، معاون وزیر خارجه آمریکا را به همراه داشت، بطوری که وی در ملاقات با بیش از 100 صنعتکر و بازرگان فرانسوی اعزامی به ایران، با لحنی تهدید آمیز عجله آنان را در برقراری روابط اقتصادی و تجاری با تهران، نکوهش کرده و از آنان خواست که در این مسیر تعجیل نداشته باشند، اما گویا پاریس نیز به این هشدارها توجهی ندارد.
        این رویارویی لفظی میان مقامات و واشنگتن و فرانسه برای چه بود؟
        آیا آمریکاییان، نگران سنگین شدن کفه ترازوی مذاکرات هسته ای در َآستانه ی توافق نهایی به نفع ایران بودند؟ یا اینکه نگران داشتن دست بالای فرانسه در تسخیر بازار پرظرفیت و بکر بازرگانی و تجارت و صنعت ایران ؟!
        اینها نکاتی است که به راحتی نباید از آنان گذشت، بلکه باید به طور دقیق و هوشمندانه مورد توجه مسوولان دیپلماسی ایران و دست اندرکاران صنعتی کشور باشد که بی تردید همینطور خواهد بود.
        درایت دولت تدبیر و امید، در مذاکرات، بدون تاثیر پذیری از فشار منتقدان داخلی و خارجی، و تکیه و بهره گیری بیشتر از دیپلماسی و پرهیز از هرگونه واکنش احساسی از یک سو و ایجاد رقابت میان کشورهای غربی برای ورود به بازار ایران از سوی دیگر، اهمیت و ضرورتی غیرقابل انکار است ، اهمیتی که قادر خواهد بود ایران را پس از سالها تنش با غرب، به سمت عقلانیت بیشتر سوق داده و بدون تردید تامین منافع و امنیت ملی در گرو تعامل هوشمندانه ، انعطاف گرایانه و استفاده بهینه از فرصت ها خواهد بود.
         تدبیر در پر کردن این شکاف و جلوگیری از عمیق تر شدن تَرَک های ایجاد شده در تحریم های ظالمانه، در گرو بهره مندی هوشمندانه از موقعیت های ایجاد در فضای رقابتی بین المللی، کلیدی است که بسیاری از درهای بسته و قفل کلید گم شده را باز خواهد کرد.

** راز جاودانگی احمد بورقانی!

         

                 آینده: همکار رسانه ایم، خانم لامع زاده اخیراً در یادداشتی متفاوت ، که در بخشی از آن، به چگونگی رشد "آقای مدیر"! اختصاص داشت و بنده بنای بحث در خصوص این بخش از مقاله را ندارم، زیرا پیام  خانم لامع زاده به روشنی و شفافیت، به مخاطب انتقال یافت، به بیان فضایل و ویژگی های منحصر به فرد مرحوم، فقید سعید، "احمد بورقانی" پرداخت که بسیار به جا و قابل تامل و تا حدودی نیز نوستالوژیک بود! نوستالوژیک از آن حیث، که گذشته و یاد بزرگانی چون بورقانی را در خاطره ها زنده کرد!

بورقانی، در جایی که شرایط اقتضاء نمود، سیاست ورزی کرد، هرچند رسماً و به شکل تشکیلاتی خود را مقید به ضوابط درون حزبی نکرد و عضو هیچ حزب شناسنامه داری نشد. ولی آنجاییکه به حرفه ی اصلی خود، یعنی خبرنگاری و روزنامه نگاری بازگشت، مستقل ماند  و ...

                                                       

                                                                    متن کامل >>

                                                                    و ایرنائی ها (اینجا)

ادامه نوشته

احوالپرسی از یار قدیمی

     امروز بعد از شاید چند سال ، نمی دونم چه حسی باعث شد که به بلاگم، که سالها یار غار و گرمابه و گلستان من بوده ، سر بزنم؟! اما هر دلیلی داشت، اومدم. در زدم و داخل شدم. احوالپرسی کردم و کلید را انداختم و گاوصندوق را باز کردم. از گذشته و کاغذها و قلم ها یاد کردم. از اراده ها و انگیزه ها و علاقه ها و خستگی ناپذیری ها سراغ گرفتم. بلاگم همچنان پای کار بود. با هم قرار گذاشتیم که یه یاد دوستی های قدیم، باهم بنشینیم و بنویسیم و بخوانیم و زندگی کنیم.

      امیدوارم این دیدار دوباره به آخر نرسد و بار دیگر همدیگر را فراموش نکنیم. همچنان همان دوستان قدیمی باشیم به کمک هم باز هم بنویسیم.

     

** شکست، نعمت است ... !

 

               آینده: تجربه نشان داده که در بسیاری مواقع، شکست و ضرر و زیان در هر حوزه ای انسان ها را سرخورده کرده، صبر و تحمل بر می ستاند ! در صورتیکه نباید اینگونه باشد، چنانچه تامل و تعمقی وجود داشته باشد!

و البته فراوان شنیده ام که شکست نه تنها تحدید و تهدید نیست، بلکه فرصتی برای پیروزهای آتی است، و پلی برای پیشرفت ... ! که در جای خود، معقول و منطقی است.

اما خیلی کوتاه و بدون آنکه در حواشی مطالب و عبارات سیر کنیم، با زبان ساده باید گفت:

شکست و ضرر، نعمت است و نه نغمت ! لذا باید این فرصت را مغتنم شمرد، زیرا هر شکست، قدمی رو به جلوست برای نزدیکی بیشتر به خداوند، و کدام واقعیت، قابل اتکاء تر از قادر متعال، که بدون کوچکترین تردید، پناه انسان است و امیدبخش و امید ساز ... !   

خدایم را دوست دارم و تنها متکی ام به قدرت او ...٬!

** نقل مکان از فیسبوک به وبلاگ !

 

               آِینده: چند روزی از نوروز ۹۱ نگذشته بود که بنا به دلایل شخصی و مقابله با بدی روزگار و قدرناشناسی ها تصمیم گرفتم از فیسبوک دوباره به وبلاگم نقل مکان کنم. وبلاگی که مدت ها بود آن را ترک کرده به فیسبوک نقل مکان کرده بود و تنها هر از چندگاهی به آن سر می زدم. اما توفیق اجبارم کرد، بار دیگر به اصل خویش بازگشتم هرچند، کهنه بودن آخرین پُست آن، تا مدت ها مخاطبی نخواهد داشت !

شکی نیست که همه ی ما کم و بیش با دنیای مجازی و ارتباطی خو گرفته ایم و جدا شدن کامل از آن، برایمان ممکن است، درست همانند آنکه بخواهیم، یک مسیر طولانی فرضا ً تهران تا مشهد را با دوچرخه طی کنیم! امری غیرممکن نیست اما در دنیای کنونی با وچود، وسائط نقلیه سریع السیر و پرسرعت، سفر به شهری با فاصله ۱۰۰۰ متری با تهران، با استفاده از دوچرخه رفتاری عقلانی و مقرون به صرفه نیست و البته طبیعی نیست بلکه خود را از استفاده بهینه از زمان و مکان و امکانات، محروم کردن است!

لذا هرچند خود را در این مقطع، با اراده ی شخصی بنا به دلایلی که ذکر آن در این مقال نمی گنجد، از فیسبوک محروم کردم اما باز هم به دوست با وفای خود، "بلاگم"، رجوع کردم و در کنارش قرار گرفتم!

فعلا احساس آرامش می کنم تا آینده چه پیش آید ... ! 

 

 

** اخوان المسلمین مصر؛ واقع گرا یا تجدیدنظر طلب؟!

 

                          آینده: گروه اخوان المسلمین مصر، که یکسال پس از سرنگونی حسنی جماعت اخوان المسلمین مصرمبارک، در انتخابات پارلمانی اکثریت کرسی های پارلمان را بدست آورد و برنده انتخابات شد، به موضع اخیر دولت آمریکا، مبنی بر قطع کمک های مالی سالیانه به مصر که از زمان صلح کمپ دیوید، ادامه داشته واکنش نشان داد و دولتمردان ایالات متحده را تهدید به تچدیدنظر در رعایت توافقات صلح میان مصر و اسرائیل شد !

دو نکته مهم در اینجا نهفته است :

اول: نباید فراموش کرد که اخوان المسلمین سلف همان گروهی است که یکی از اعضایش، به همراه گروهی افسر انقلابی مسلح، مسوول اعدام و ترور انقلابی "انور سادات" رییس جمهوری پیشین مصر به دلیل توافق و صلح با اسرائیل بودند ...

دوم: اِخوان، با هشدار به امریکا برای پرهیز  از قطع کمک مالی، به واقع، در عمل، التزام و پایبندی خود را به توافق با دولت صهیونیستی نشان داد و به نوعی به آن، رسمیت بخشید .. هرچند به قدرت رسیدن این گروه در مصر، نگرانی های برای تل آویو و اشغالگران فلسطین، ایجاد کرده است. اخوان المسلمین، وقتی از واشنگتن می خواهد کمک ها مالی ایالات متحده که از زمان رژیم سابق، برقرار شده قطع نشود، یعنی به توافق با تل آویو همچنان پایبند است.

اینکه اخوان مسلمین مصر به عنوان برنده انتخابات پارلمانی اخیر مصر، با پرهیز دادن آمریکا از قطع احتمالی کمک های مالی به قاهره، به توافق صلح با اسرائیل در سال ۱۹۷۹ پایبندی نشان می دهند، آیا نشان از تغییر در استراتژی فکری و سیاسی اخوان، و یک تجدیدنظر در منشور اولیه شان می دهد، یا ناشی از یک تاکتیک و ارجح دانستن منافع ملی، بر مبارزات بیش پنجاه سال با اسرائیل است، امری است که آینده آن را روشن خواهد کرد. 

و البته به اعتقاد برخی ناظران و آگاهان سیاسی این را می توان، در عین حال، ناشی از هشیاری و موقعیت شناسی اخوان در این برهه خطیر داخلی و منطقه ای و جهانی دانست.

از طرفی، شاید بتوان، به این ارزیابی و تحلیل نیز رسید که انقلاب میدان تحریر مصر و سرنگونی دولت مبارک، پیش از آنکه اعتراض به سیاست های خارجی دولت ساقط تلقی گردد، واکنشی باشد به مشی و روش استبداد داخلی و دیکتاتوری حسنی مبارک. 

توجه و تعمق به واکنش های رهبران اخوان، حصول به نتیجه را آسان تر می سازد:

عصام العریان از رهبران اخوان المسلمین در مصاحبه تلفنی با خبرگزاری رویترز گفته است: «ما مصری‌ها یک طرف معاهده صلح هستیم که آسیب خواهد دید از همین رو تجدید نظر در معاهده حق ماست.»

العریان که نایب رئیس حزب عدالت و آزادی بازوی سیاسی گروه اخوان المسلمین استحزب عدالت و آزادی مصر شاخه اخوان المسلمین افزوده است: «کمک‌های آمریکا به مصر یکی از مهم‌ترین بندهای توافقنامه صلح است و اگر در یک طرف معاهده خللی ایجاد شد، طرف دوم حق بازنگری در تعهدات خود دارد.»

پیشتر، "محمد مرسی" رئیس حزب عدالت و آزادی، در سخنان مشابهی گفته بود: «کمک‌های آمریکا جزیی از توافقنامه کمپ دیوید است که میان مصر، اسرائیل منعقد شده است. آمریکا یک طرف اصلی در این توافقنامه است و آن را به عنوان ضامن اجرایی شدنش امضا کرده است. هیچ مجالی برای سخن گفتن از کمک‌ها جز در چارچوب توافقنامه نیست. از همین رو ایما و اشاره‌هایی که درباره کاهش کمک‌ها وجود دارد هیچ محلی از اعراب ندارد و در غیر این صورت در توافقنامه تجدید نظر خواهد شد. ما می‌خواهیم روند صلح به سود ملت مصر پیش رود.»

نکته ظریفی است که از درون این گفت و گوها می توان بیرون کشید، آن نکات این است: "روند صلح و ادامه ارتباط مالی با آمریکا به سود ملت مصر پیش رود" ...

پس نتیجه این خواهد بود که از نظر مصری ها به خصوص اخوان، صلح، حتی با اسرائیل، در مقاطعی می تواند منافع مصر را در حد اعلا تامین کند ... !

 اظهارات این مقام های اخوان، در حالی صورت می گیرد که نمایندگانش در انتخابات اخیر مصر که پس از سرنگونی حسنی مبارک صورت گرفت، موفق شدند بیش از ۴۳ درصد کرسی های پارلمان را بدست آورده و پیروز انتخابات باشند ..

آیا موضع گیری نمایندگان اخوان در مقابل قطع کمک های آمریکا و تاکید بر ضرورت ادامه کمک های مالی واشنگتن و به عنوان شرطی برای پرهیز از تجدید نظر در صلح مصر و اسرائیل، از سر ضعف تلقی می شود، یا کنش سیاسی می باشد از سر قدرت که به نمایندگی از سوی بخش قابل توجهی از رای دهندگان مصری صورت گرفته است؟ و آیا این گردش در سیاست و ... در جای خود قابل تامل نیست؟! 

** گنجینه ی "باغ موزه سینما" !

 

               آینده: امروز به دعوت دوست بسیار خوبم، جمشید خان شفیعی، برای بازدید از باغ موزه سینما، به محل دائمی این موزه رفتم.

گنجینه ای از تاریخ نزدیک به یکصد سال سینما در ایران، در بخش های مختلف، اعم از بازیگران سینما، کارگردانان، تهیه کنندگان، فیلم، صداگذاری، تدوین، مونتاژ ، عکس، سالن سینما، غرفه های مربوط به آثار و افتخارات جهانی کارگردانان چند دهه ی اخیر و  ... انسان را به وَجد می آورد!

فوق العاده زیبا بود ... گویی این گنجینه با انسان از گذشته های دور و نزدیک صحبت می کند. آنچه ذهن مرا بیش از همه چیز به خود، مشغول ساخت، تجربیات، و خاطرات نوستالوژیکی بود، که صنعت سینما و سینماگری در طول نزدیک به یک قرن از خود به جا گذاشته، و به صورت یک مچموعه نایاب و ذیقیمت فرهنگی، در این موزه در معرض دید بینندگانش قرار گرفته است، که از این بابت باید خسته نباشیدی به دست اندرکاران این حوزه گفت!

و نکته آخر اینکه آیا مسوولان ودست اندرکاران هنر و سینمای کشور، در طول یکی دو دهه ی آخر، عملکردی قابل قبول داشته اند که آیندگان، و مراجعه کنندگان به این باغ موزه سینما را به تحسین وا دارد؟!

امیدواریم اینطور باشد...

 

** حرکت های تدریجی ؛ حرکت های تعجیلی !!

 

              آینده:  عبارتی وجود داره با این مضمون که "آدما باهوش تر از اون هستن که همدیگر رو نشناسن، اما گاهی نور چراغ به اندازه ای است که نمی شود تا آخر جاده رو دید! "

 به نظر نگارنده، به همین خاطره که هیچوقت نباید نسبت به انسانها نفیاً یا اثباتاً قضاوت عجولانه کرد یا با یک تصمیم زود هنگام، به اونها اعتماد قطعی کرد و همچنین، برعکس، اعتماد به آدمها رو زود و به سرعت از دست داد یا اصولا جایگاهی برای اعتماد قائل نشد! همه چیز رو نباید همیشه و بی مطالعه، بلافاصله مطلق انگاشت! به تعبیری نباید دچار افراط و تفریط شد چون حاصل تفریط از یک سو و افراطی گری، از یک طرف، چیزی جز پشیمانی و سرگردانی و سرزنش نیست! در حالی که نباید منکر شد که موفقیت در رسیدن به هر مقصدی و هدفی در گرو اعتدال است و اعتدال! چون دنیا و زندگی، مملو و انباشتی است از پیچ و خم ها، گَردَنه های تُند، پَرتگاهها و مسیرهای انحرافی، تاریکی ها، سرابها و بسیاری موانع متعدد دیگر، که عبور از این مراحل نیازمند، تدبیر ، حوصله، خویشتن داری، پرهیز از تعجیل، فرصت شناسی و .... است. 

تصور کنید شب تو جاده ی تاریک در حال حرکت هستید و تنها نور چراغ خودروی شما، روشنی  راه و امکانی برای تشخیص مسیر و چگونگی مسیر و جاده است. تو جاده هایی که به خصوص، خیلی پیچ و خم و گردنه دارن، سرعت زیاد و بی ملاحظه گی، اشتباهی هزینه بر، و تصمیمی غلط با ریسکی بالا،  و در نتیجه غیرعقلانی و غیرقابل جبران است زیرا کنترل اتومبیل شما که با سرعت غیرمتعارف در حال حرکت تو جاده است در اولین پیچ و گردنه تند و تیز، از اختیار خارج شده و به دره سرنگون خواهد شد بنابر این، عقل و منطق، حکم می کند که با سرعت کنترل شده ای در این قبیل جاده ها حرکت کنیم و درعین حال به وضعیت موجود در جاده هم دائماً مشکوک نبوده بلکه اعتماد نسبی کرد که این جاده در صورت رعایت همه ی نکات ایمنی ما را به مقصد خواهد رساند.

اما از سویی سرعت در شب در جاده های پرخطر و به خصوص ناآشنا در عین حال باید طوری تنظیم شود که آسیبی هم به رانندگان پشت سر نرساند زیرا این آسیب ممکن است متوجه خود ما هم بشود. یعنی چه؟ یعنی اگر افراط نمی کنیم باید از تفریط هم پرهیز کنیم! تفریط در مراقبت و به تعبیر دیگر افراط در احتیاط ، خود، به معنای از پُشت سر افتادن از بام است!

این مثال رو زدم برای اینکه تنظیم شکل روابط اجتماعی و تعامل با انسانها ملموس تر بشه و در ذهن جا بیافته. بدین معنا که ما در یک جامعه ای زندگی می کنیم که روابط اجتماعی و ارتباط با انسانها امری اجتناب ناپذیر است نمی توانم به دور خود حصاری بکشیم و ادعا کنیم که بدون ارتباط با دیگران قادر به ادامه زندگی هستیم، این امر غیرممکن است اما باید توجه داشت که نکته مهم در این بحث، نوع تنظیم این روابطِ اجتناب ناپذیر است.

انسان برغم برخورداری از استعداد خدادادی برای شناخت افراد پیرامون، نمی تواند ادعا کند که بطور مطلق بر هر پدیده ای از جمله تعامل با انسانها و سلامت آن، مُسلط است و قرار گرفتن در چنین شرایطی بی شک نیازمند تجربه و شناخت کافی است و شناخت کافی نیز با مطالعه و تجربه بدست می آید بنابر این، همانطوریکه در پاراگراف نخست اشاره کردم، آدم ها باهوش هستن و خوب همدیگر رو می شناسن اما همانند نور چراغ در جاده، باید دانست که هر مقدار افق نور چراغ اتومبیل طولانی باشد اما باز هم قادر نخواهیم بود که تا انتهای جاده را با اطمینان ببینم لذا با تامل و احتیاط و اعتدال می توان سلامتی و موفقیت در رسیدن به مقصد را تضمین کرد.

در زندگی اجتماعی و جمعی هم به همین شکل است...باید از هرگونه عجله در ایجاد رابطه و اطمینان و اعتماد به انسانها پرهیز کرد و حرکت تدریجی را جایگزین حرکت تعجیلی نمود! نوع رابطه تعریف شده و نوع اعتماد محاسبه شده و عقلائی باشد و نه احساسی و زودگذر ! مثل هر حرکت اجتماعی، و هرگونه دگرگونی و تغییر، که در آن، تدریج به جای تعجیل پیشنهاد شده زیرا ضریب موفقیت در حرکت های تدریجی به مراتب بسیار بیشتر از تصمیمات و حرکت های تعجیلی است!

نتیجه اخلاقی و کاربردی: عقل و تجربه به انسان هشدار می دهد، که اطمینان و وابستگی در کوتاه مدت، و همچنین، بی اعتمادی بی دلیل، ناشی از نوعی کنجکاوی و کشش های زودگذر، مقطعی، کوتاه مدت و پایان پذیر است، بنابر این باید تلاش کرد که همواره خود را از این فرایند دور نگاه داشت!  باید این قاعده ی تجربه شده را پذیرفت که هر افراطی به دنبال خود تفریطی دارد! دوندگان استقامت در مسابقات دو میدانی برای اینکه با موفقیت به پایان خط مسابقه برسند، حرکت خود را آرام و پیوسته آغاز می کنند، چون مسیر طولانی در پیش رو دارند و همانند دوندگان دو صد متر نیستند که حرکت را از همان ابتدا با استارت تند شروع نمایند، بنابر این تمایزی میان این دو گروه از دوندگان وجود دارد.

رهرو آن نیست گهی تُند و گهی خسته رود/ رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود

چرا البرادعی رفت ؟ / انصراف آقای دبیر کل و آینده مصر !

 

                  این یادداشت را پس از انصراف البرادعی مصری از نامزدی انتخابات ریاست جمهوری آتی مصر برای سایت دیپلماسی ایرانی (اینجا) نوشتم.

                 "محمد البرادعی" ، شخصیت سیاسی و سکولار مصری، اخیرا اعلام کرد، از اقداممحمد البرادعی برای نامزدی ریاست جمهوری مصر صرفنظر کرده است!
این کُنِش البرادعی در حالی صورت می گیرد که احزاب اسلامگرای مصری بویژه سرآمد آنها اخوان المسلمین، در دو انتخابات اخیر مصر به پیروزی های قابل ملاحظه ای دست یافته و به نوعی معادلات سیاسی را به نفع گروههای مذهبی رقم زده اند!
اما در عین حال، رهبران اخوان، برغم پیروزی در انتخابات، و چشم اندازی روشن، در جهت به قدرت رسیدن در انتخابات آینده ریاست جمهوری، بر آزادی فعالیت گروههای سیاسی غیراسلامگر حاضر در صحنه ی سیاسی این کشور آفریقائی و لزوم مشارکت همه گروههای مصری در فرایند اداره کشور تاکید کرده اند.
پس از انقلاب مردم مصر در میدان تحریر و سرنگونی حسنی مبارک، دیکتاتور مصری، از البرادعی که پیش
تر مدیرکل آژانس بین المللی انرژی هسته ای بود و از جایگاه ویژه ی سیاسی در تحولات داخلی مصر و معادلات جهانی دارد، به عنوان یکی از گزینه های محتمل برای ورود به کاخ ریاست جمهوری این کشور مسلمان و افریقائی نام برده می شد!
هر چند، نام البرادعی، در جریان بهار عربی در مصر، و پیش از انتخابات اخیر در این کشور، مورد توجه افکار عمومی و آگاهان و تحلیلگران سیاسی بود، اما به هر صورت، از وی همچنان، به عنوان شخصیتی تاثیر گذار در آینده تحولات سیاسی کشور مصر یاد می شود.

به همین دلیل، برخی تحلیل گران سیاسی معتقدند که انصراف البرادعی، به معنای فاصله گرفتن وی از فرایند اداره مصر و روند استقرار دموکراسی و دموکراسیزاسیون، در این کشور نخواهد بود!
یکی از پیش بینی ها این است، که فضای منطقه ای و جهانی، و فضای سیاسی حاکم بر افکار عمومی در مصر، همچنین، ضرورت هایی که در اثر اوج گرفتن موج آزادیخواهی در کشورهای عربی به صاحبان اندیشه های سیاسی در قرن حاضر تحمیل می شود، احتمالا گروههای اسلامگرا را  نیز در جریان تشکیل دولت، به این واقعیت ملموس خواهد رساند که از ائتلاف سایر گروههای سیاسی بهره گرفته و عقل جمعی را بر تجریه اداره تک حزبی کشور، که پیشتر توسط دولت مبارک، تجربه شد، و به شکست انجامید، نرجیح دهند! هر چند، ممکن است، این بحث نظری، در عرصه عمل، دچار تفاوتی اساسی گردد!

اما اصولاً علاوه بر تحلیل فوق، در تحلیل چرائی تصمیم اخیر البرادعی، باید چند نکته و فاکتور را نیز بطور جدی مورد توجه قرار داد.

اول: ضرورت ایجاد بستری مطلوب برای وحدت ملی، و عبور آرام مصر از دوران حساس گذار فعلی و در نتیجه زمینه سازی برای تشویق اخوان المسلمین، برای مشارکت پذیری در دولت تحت کنترل اسلامگرایان.

البته تحقق این روند در شرایطی بروز و ظهور پیدا خواهد کرد که اسلامگرایان مطلق آرا را بدست نیاورند! در صورت دوم، وضعیت متفاوت خواهد بود.

دوم: موضع اخیر ارتش مصر که اعلام کرد تمامی قدرت ارتش را واگذار نخواهد کرد.

تحلیلگران معتقدند این موضع ارتش بی شک در هماهنگی با غرب، و نگرانی از موضوع تسلط کامل اسلامگرایان بر روند اداره مصر و خطراتی که اسرائیل را تهدید می کند، می باشد.

انصراف البرادعی را می توان، کنشی تاکتیکی فرض کرد، بدین شکل که هم در هماهنگی با غرب و هم در عین حال، چراغ سبزی به اسلامگرایان برای مشارکت در دولت آینده صورت گرفته است، می توان، آن را ناشی از یک نوع سیاست ورزی متعادل، ارزیابی کرد. 

آنچه مسلم است، نه گروههای سکولار و ملی ، و نه غرب، هنوز به یک اعتماد و اطمینان عملی، مشابه آنچه در تونس رخ داد، دست نیافته اند که در صورت تسلط کامل اسلامگرایان، مصر به دشمنی بالقوه و بالفعل برای اسرائیل و خطری بالقوه برای موجودیت اسرائیل تبدیل نشود هر چند موضع گروههای سکولار و ملی، و غرب، در این رابطه زاویه ها و تفاوت هایی اصولی از هم خواهد داشت و ملی گراها و سکولارها تلاش خواهند کرد که با ایجاد بالانسی، هم روند دموکراسی و تامین منافع ملی و جهانی و منطقه ای مصر و نقشش در تحولات منطقه ای محفوظ بماند و هم از میزان تنش با جهان کاسته شود!

** آقای وزیر!! وزیر فرهنگ هم باشید!

 

                آینده: "محمد حسینی"، وزیر فرهنگ و لوگوی خانه سینماارشاد اسلامی دولت دهم، جمعه گذشته در گفت و گوی تلفنی با برنامه "سینما ۷ " کمتر به تشریح اشکالات و اختلافات فنی و سینمائی در ارتباط با علت تعطیلی خانه سینما پرداخت و نکته برجسته مصاحبه ی تلفنی اش، این بود که بسیاری از اعضای خانه یاد شده در ستادهای برخی نامزدهای انتخابات دهم ریاست جمهوری بوده اند!! و اینگونه موضوع برخورد یکطرفه با یک نهاد فرهنگی مدنی و تعطیلی خانه ی سینما با سابقه حدود یک دهه را توجیه کرد! 

با این وصف باید نتیجه گرفت که چون تعدادی از نمایندگان کنونی مجلس هم از هواداران و مبلغان برخی از نامزدهای ریاست جمهوری دوره دهم بوده اند باید برای برخورد با آنها مجلس را تعطیل کرد! یا اینکه برای نمونه اگر انجمن اسلامی جامعه پزشکی در انتخابات، از نامزدی خاص حمایت کرد، باید وزارت بهداشت و درمان، به تعطیلی این نهاد صنفی مبادرت نماید! این چه استدلالی است ؟ باید پاسخ این سوال را از جناب آقای حسینی وزیر محترم، شنید و از شخص شخیص، وزیر فرهنگ استدعا کرد که "آقای وزیر! لطفا فرهنگ و سینما را از آلودگی به سیاست و رقابت های سیاسی دور نگه دارید"!

با توجه به نگرانی های گسترده ای که در پی تعطیلی خانه ی سینما میان اهالی و بازیگران و کارگردانان سینمای ایران ایجاد شده و در عین حال، این برخورد دفعی و ناگهانی و غیرتعامل آمیز، با اعتراض بسیاری از سینماگران و حتی برخی اهالی سیاست با گرایش اصولگرائی هم مواجه گردیده، و همانطوریکه که اینروزها شاهدیم، واکنش اهالی سینما و بازیگران به این رُخداد، غیراحساسی، بدور از هیجان، و تنها از موضع خیرخواهانه این بوده که دست اندرکاران محترم بیایند در این خصوص و برای حل مشکل، با هم تعامل و گفت و گو کنیم، برای انتقال این نگرانی ها به آقای حسینی، جا دارد به ایشان خاطرنشان نمایم که :

جناب وزیر، "خانه سینما"، نهادی صنفی -مدنی و فرهنگی است، و منزل و پایگاه سینما گرانی است که بخش قابل توجه تولید در فرهنگ و سینمای کشور را نمایندگی می کنند، و به عنوان بازوی قدرتمندِ تحقق سیاست های سینمائی و فرهنگی کشور، برای وزارتخانه فرهنگ و ارشاد، یک فرصت بی بدیل است و نه تهدید!

جناب وزیر!! اراده و همتی بفرمائید و قدری هم وزیر فرهنگ باشید تا وزیر ارشاد!

** خودکار، فندک، نخ دندان فقط هزار تومان !

 

                  آینده: چند روزی توفیق اجباری نَصیبم شد و  قطار شهری (مترو) سوار شدم.دستفروشی در مترو تهران اما چه سود؛ مشاهده ی صحنه هایی دردآور، مات و مبهوتم کرد! می پرسید چه صحنه هایی؟ منظره ی تلاش نوجوانان و جوانان ایرانی در حال فروش کالاهای هزار تومانی چینی در واگن های در حال حرکت مترو! که فریاد می زنند : خودکار ، فندک، نخ دندان، کفی کفش، عروسک، چراغ قوه و ... فقط هزار تومان !

                  دست فروشی برای جوانان کدام وطن؟ شهروندان وطنی برخوردار از منابع غنی زیرزمینی و ثروتی خدادادی و مثال زدنی که تبدیل به مباشران فروش کالاهای یکهزار تومانی چینی شده اند! آیا این صحنه برای دولت و دولتمردان افتخار است؟! هر چند پیشتر برخی مسوولان در راه آهن شهری، با پاک کردن صورت مسئله، به مُعزل سازمان یافته بودن دستفروشان اشاره کردند! 

آیا این تحقیر جوانان ایرانی نیست؟ آیا این مدلی موفقی برای اشتغالزائی در کشور ثروتمند با منابع غنی ثروت مادی وانسانی است؟ این چه اشتغالی است که نوجوانان و جوانان و میانسالان به عامل فروش و در واقع دستفروشی کالاهای بُنجل کارگاههای کوچک محلی و روستائی چینی تبدیل شده اند!

غفلت آنچنان دستگاههای تصمیم ساز و تصمیم گیر را مشغول خود ساخته که جوانان ما ابزار ثروتمند شدن کارگاهها و کارخانه های چینی شده اند و در نتیجه بسیاری از مراکز تولیدی و صنعتی ایرانی، تعطیل یا درمعرض تعطیلی و ورشکستگی هستند!

این درد نیست ؟! تحقیر نیست؟! توهین نیست؟!

من اقتصاد دان نیستم و به خصوص اقتصاد سیاسی را به صورت کارشناسی درک نمی کنم اما این را خوب می دانم که تبدیل شدن جوانان و نیروی کار جوان و مستعد و متخصص یک کشور به عاملی ارزان، برای فروش اجناس بُنجل کشورهای فاقد سرمایه زیر زمینی اما برخوردار از تدبیر و فرصت طلبی، پیام مثبت و خوشایندی ندارد ! همین.

** تفاوت دموکراسی درونی و بیرونی !

 

              آینده : اتفاقات دیروز و امروز در بغداد و انفجار بیش از ۱۴ بمب در جریان حمله ی14 انفجار در بغداد گروههای تروریستی ناشناس و کشته و زخمی شدن تعدادی از شهروندان بی گناه عراقی، و همچنین بروز اختلافات میان جناح های قدرتِ رقیب، در هیات حاکمه ی عراق، بار دیگر بر این نکته و واقعیت، مهر تایید زد که هیچ زمان، دموکراسی با گلوله توپ و تفنگ، اشغال نظامی، و جنگ ویرانگر، محقق نمی شود حتی اگر این پروسه بیش از یک دهه بطول بیانجامد!

این حادثه پاسخ به آندسته از افرادی است که بر این تصورند که با کمک نیروهای نظامی خارجی، می توان دیکتاتوری را سرنگون کرد و در پی آن، دموکراسی را در کشوری که سالها تحت ظلم و دیکتاتوری بوده محقق ساخت! هر چند اشغال نظامی و جنگ، ملتی را از شر دیکتاتوری خونریز به نام صدام حسین، خلاص کرد اما همزمان، آنان را درگیر مسائلی ساخت که چشم اندازی روشن از آینده ی آن نمی توان تصویر کرد! گویی عراق، پس از ده سال جنگ و خونریزی، و تلاش برای استقرار دموکراسی به هر قیمت، همچنان در ابتدای راه است!

مقایسه ای   میان عراق پس از حمله نظامی ، اشغال، و در نهایت ، خروج نیروهای اشغالگر، و تونسی که به فاضله ی کمتر از یکسال، ساقط کردن دیکتاتور بدون کمک خارجی، برگزاری انتخابات، و استقرار نصف و نیمه ی دموکراسی را به خود دید، حکایت از آن دارد، که رهائی از سلطه ی دیکتاتور و برچیدن ساختار سیاسی دیکتاتوری، و پیروزی و استقرار دموکراسی تنها در سایه ی اراده ی یک ملت، آمادگی و فراهم کردن بستر لازم عملی و روانی، بر هم زدن توازن غیرعادلانه ی قدرت، میان ملت و دولت، و نهایت انتقال آرام و بدون خونریزی قدرت سیاسی، امکانپذیر و عقلائی است!  

به اعتقاد نویسنده، ایالات متحده هر چند به دلایل مختلف، از جمله مشکلات داخلی و انتخابات آینده ریاست جمهوری، همچنین، فشار افکار عمومی جهانی پس از یک دهه اشغال، نیروهای نظامی خود از عراق خارج کرد، و در واقع از باتلاق جنگ خارج شد، اما ناامنی های پس از خروج نیروهای آمریکایی، شاید خواسته یا ناخواسته نشانی از القاء این مطلب باشد، که عراق و کشورهایی از این دست که به دنبال، استقرار دموکراسی و حقوق بشر در کشورشان هستند، بدون دخالت و همکاری فکری و عملی آمریکا، به این ضرورت دست نخواهند یافت!!

منابع غنی انرژی در منطقه ی خاورمیانه، و استراتژیک بودن این منطقه برای غرب، و حیاتی بودن حضور در منطقه برای آنان، مسئله ای نیست، که بتوان به راحتی از آن دست کشید و لذا این ملت ها هستند که باید بدون اتکاء به نیروی خارجی به فکر برقراری دموکراسی و پیشرفت و توسعه و جبران عقب ماندگی از جهان توسعه یافته و پیشرفته باشند!

اگر دموکراسی در جهانی امری اجتناب ناپذیر است، که هست، باید آن را با بهره گیری از ساز و کارهای لازم، از درون محقق و نهادینه کرد و نه بیرون از مرزها و به کمک نیروهای خارجی، لذا عراق نیز از این قاعده مستثنی نیست! در همین رابطه مرداد سال ۸۹ یادداشت با عنوان " حزب و دموکراسی درعراق" نوشتم که موید محتوای یادداشت حاضر است. این یادداشت را هم (اینجا) بخوانید.

** واستلاو هاول یا کیم جونگ ایل ؟!

 

                آینده: این یادداشت رو که مقایسه ای است میان دو رهبر سیاسی با دو مشیء متفاوت، امروز برای خبرگزاری آفتاب نوشتم و (اینجا) منتشر شد.

               دو رهبر سیاسی با خط مشیء متفاوت در دو کشور و به فاصله ی یک روز با زندگینفر سمت راست واستلاو هاول و سمت چپ کیم جونگ ایل وداع کردند، در یکی از این کشورها دغدغه اصلی، حفظ سیستم حکومتی، و بلافاصله اعلام حالت فوق العاده و آمادگی برای آزمایش هسته ای، پس از مرگ رییس جمهور مادام المعر، و در کشور دوم، یادآوری خاطراتی نوستالوژیک و وحدت بخش از یک رهبر، با پیشینه ی فرهنگی، منادی اخلاق، و پیام آور تغییر از مسیر صلح !

"واستلاو هاول"، با سابقه ی طولانی مبارزه ی با کمونیسم اقتدارگرا و توتالیتریسم، با هدف، اهداء آزادی و دموکراسی به مردم تحت ستم، و صلح و پیشرفت، و "کیم جونگ ایل"، ضد امپریالیسم ِ ثابت قدم و وفادار به  آرمانهای کمونیسم، و تولید و توزیعِ فقر و گرسنگی برای مردمی نیازمند و ...  !

اندکی تامل در دست آوردهای این دو رهبر سیاسی، قضاوت درخصوص، مشی ء آنان را برای همگان، آسان می سازد. دست آورد هاول، تغییر آرام و بدون خونریزی دز ساختار سیاسی چک و اسلاوکی کمونیست، تاسیس نهادهای مدنی و مردم نهاد، برقراری و سامان دهی غیرماجراجویانه رابطه ی چک با دنیای آزاد، و آشتی با جهان، و در نتیجه خروج مردم از استیلای استبداد کمونیسم، و تجربه و بهره مندی از توسعه و پیشرفت و آزادی، و مسلط بر سرنوشت خویش!

دلیل تحقق چنین سیستم وساختاری چه بود؟ جز اینکه هاول، قدرت را برای قدرت نخواست و تنها مردم را صاحب اصلی کشور و خود را خدمتگذار آنان فرض کرده و بر آن اصرار هم ورزید؟

اما جونگ ایل، به نام کمونیسم و برای بقای این عقیده، با جهان بین المللی و آزادی مقابله کرد. برای تامین و حفظ امنیت خود، در ادامه راه پدرش، بمب اتمی ساخت. مردم را در گرسنگی و فقر غوطه ور ساخت. ارتباط آنان را با جهان خارج کاملا قطع کرد. شهروندان کره ای از از امکانات و پیشرفت های دوران جدید محروم ساخت. اکثریت مردم را از داشتن اینترنت، تلفن همراه ، ماهواره ، نهادهای مدنی، اعتماد به نفس، نقش آفرینی در حال و آینده و سرنوشت خویش، و بطور کلی زندگی حداقل بشری و بی دغدغه محروم ساخت.

به شعارها و نتایج عملکرد این دو رهبر نظری بیافکنید! یکی همه افتخارش، تولید بمب اتم و کشتار جمعی، و تهدید جهان، و ایجاد نفرت و کینه در میان مردم، به جای هدیه ای رفاه و آرامش و آسایش و آزادی به آنان، و دیگری با سبقه ی فرهنگی و تلاش برای نهادینه کردن حقیقت و عشق، درمیان مردم، و جایگزینی آن با هر گونه خودمحوری، خودخواهی و برتری طلبی غیرمنطقی!

بر خلاف جونگ ایل، که زندگی و امنیت در دنیا را ، منوط به داشتن بمب هسته ای و پرهیز تعامل با جهان می دانست، واتسلاو هاول زندگی را اینگونه تعریف کرد:

"حقیقت و عشق باید بر دروغ و نفرت غلبه کند."

 اگر خواسته باشیم، این یادداشت را طولانی نکنیم ، در یک نگاه کوتاه به گذشته و پیشینه ی این دو نمونه از رهبران دنیای کمونیسم و جهان آزاد و سرمایه داری، خواهیم دید که یکی بنام هاول در اوج عزت و خدمتگذاری صادق به بشریت، و پیشینه ای شفاف از دنیا می رود و دیگری یعنی ایل، با جهانی از رمز و راز، و زندگانی با اطلاعات مخفی و پنهان، مردمی محصور شده و جدای از جهان، بدون آنکه زندگی و حکومتش توانسته باشد الگویی برای بشریت باشد، دنیا را ترک می کند!

زندگی و مشی ء این در رهبر سیاسی، نمونه ای بسیار عبرت آموز برای جهان است!! تا کدامیک مفید به حال بشر و حداقل دنیای آنان، ارزیابی شده و مبنای عمل قرار گیرد! پیام آوری صلح یا آمادگی برای جنگ ؟!

واستلاو هاول یا کیم جونگ ایل؟!

** نرمش روسیه برای تحریم سوریه !

 

               آینده: این یادداشت رو اختصاصی برای سایت خبری - تحلیلی دیپلماسی ایرانی نوشتم و (اینجا) منتشر شد.

               دولت روسیه امروز ، پیشنویس قطعنامه ای را برای تحریم سوریه به شورای امنیتمدودیف / رییس جمهوری روسیه سازمان ملل متحد ارائه کرد هرچند غربیان و در راس آنها ایالات متحده محتوای این قطعنامه ی پیشنهادی را کافی ندانسته و ضعیف ارزیابی کرده اما در عین حال، حاضر شده اند درباره ی محتوای آن بررسی و مطالعه و مذاکره صورت پذیرد.

در همین حال، همزمان روسیه امروز رسما به عضویت سازمان تجارت جهانی درآمد، و در واقع به عنوان عضو جدید این سازمان پس از ۱۸ سال تلاش، پذیرفته شد! این تحولات، همزمان شد، با حرکت های اعتراضی چند ده هزار نفری در مسکو و سن پترزبورگ، پس از برگزاری انتخابات اخیر پارلمان روسیه، که در نوع خود بی سابقه بود.

اپوزوسیون و مخالفان پوتین و حزب روسیه آزاد، در این حرکت های اعتراضی که با خشونت پلیس و نیروهای امنیتی روسیه نیز مواجه شد، ضمن اعتراض شدید به آنچه که تقلب 13 میلیونی در نتایج انتخابات نامیدند، خواستار ابطال آن شدند.

روسیه، غرب را در سازماندهی غیررسمی این تجمعات، ذی نقش و مقصر قلمداد کرد و آنان را به هدایت این اعتراضات متهم ساخت!
حال سوال اینجاست، باتوجه تحولات صورتگرفته، آیا می توان ، ارتباطی میان پذیرش عضویت روسیه در سازمان تجارت جهانی و کوتاه آمدن نسبی مسکو در ماجرای حوادث سوریه و طراحی قطعنامه ای برای تحریم دمشق برقرار کرد ؟ آیا ممکن است، اعتراضات و راهیپمائی های اعتراضی بی سابقه در روسیه، در نگرانی و تغییر مواضع رهبران این کشور، نسبت به حوادث سوریه موثر باشد؟ آیا روسها با گرفتن امتیاز از غرب، بزودی سوریه را هم قربانی منافع ملی خواهند کرد؟ به اعتقاد آگاهان سیاسی، ارائه پیشنویس قطعنامه تحریمی هر چند ضعیف، چراغ سبزی به غرب در این باره است!

این در حالی است که "فارغ الشرع"، معاون "بشار اسد"، ظرف کمتر از 24 ساعت آینده به روسیه می رود! ! و بر اساس برخی گمانه زنی ها به روسیه احضار شد!
به نظر می رسد روسها به این هم پیمان خود، اینگونه خواهند گفت: "فشار بین المللی زیاد است و کاری دیگر از دست ما بر نمی آید باید به بخشی و البته نه تمام خواسته های مخالفان تن داده و اصلاحاتی جدی انجام دهید"!
کاری از دست ما بر نمی آید یعنی اینکه ما امتیاز خود را از غرب گرفتیم و به عضویت سازمان تجارت جهانی بعد از 18 سال تلاش،
درآمدیم از غرب هم تعهد گرفتیم که از
دخالت در موضوع انتخابات روسیه و دامن زدن به آتش اعتراضات و شعله ور ساختن دامنه ی آن، پرهیز نماید !

به اعتقاد برخی کارشناسان مسائل منطقه، در چنین شرایطی اس که سر رهبران دمشق به کلاه می ماند! چین هم به طور طبیعی پس از روسیه انعطاف پذیرتر خواهد شد!
شاید منافع سوریه را بتوان در این امر جستجو کرد، که با معترضان و مردم کنار آمده و دیپلماسی فعال و فراگیر بدون اتکاء به چند کشور خاص را مورد توجه قرار دهد!

 گذر شجاعانه از مسیر اصلاحات و توافق با مخالفان در سوریه، اگر دیر نشده باشد، شاید مطمئن ترین راه برای خروج از این بحران مشروعیت باشد! 
 
برای دولت هایی مثل روسیه و چین اولویت، همواره تامین منافع و امنیت ملی، و پرهیز از خدشه وارد شدن به  روابط اقتصادی و سیاسی بین المللی و دوری از تنش با دنیا و کشورهای قدرتمند است. در لیبی قبل از سرنگونی معمر قذافی نیز شاهد همین رفتار سیاسی روسیه بودیم که با دریافت برخی وعده ها و امتیازات نفتی، و همچنین، توافق بر سر چگونگی تحولات در برخی دیگر از کشورهای منطقه، هماهنگی خود با غرب را به نقطه مطلوب رساند. مشابه همین رفتار را نیز بارها در مورد ایران، در جریان پرونده ی هسته ای پرونده هسته ای، دیده ام. مسکو به محض توافق و حصول اطمینان از جمع آوری موشک های بالستیک از کشور چک، نسبت به برخی هماهنگی در باره پرونده ی هسته ای ایران با غرب، اقدام و از تحویل موشک های اس ۳۰۰ به جمهوری اسلامی برغم دریافت مبلغ و فرارسیدن زمان تحویل، خودداری کرد!
انتظار می رود، با توجه به مواضع جدید دولت روسیه، در روزها و شاید هفته های آینده، شاهد تحولات جدیدی در منطقه ، بویژه سوریه باشیم!

** عصر عاشورا ... حکایت همچنان باقیست !

               
                برخی نظرات، تاریخ کربلا و حرکت حسین (ع) را اینگونه تحلیل می کند: حسینصحنه ای از فیلم سینمائی روز رستاخیز/ ساخته ی احمدرضا درویش (ع)قصد بیعت با یزید و تایید خلافت وی را به هیچ عنوان نداشت به دلایل گوناگون، از جمله شخصیت رسوا و دون ِ یزید بن معاویه که تاریخ، مفصل درباره ی آن بحث کرده و تعهدی که معاویه در جریان بیعت با امام حسن سپرده بود که حکومت را موروثی نکند! اما کاخ نشین شام، خلف وعده کرده به اینها عمل نشد، از سوئی سیدالشهداء در عین حال، اساسا قصد جنگ و درگیری نظامی با یزید را هم نداشت و همین دلیل و به دلایل امنیتی و پیشگیری و پرهیز از هرگونه خونریزی سعی کرد خود و خانواده اش را از مدینه و سپس مکه خارج کند تا این رویاروئی صورت نپذیرد اما بنای صلح هم نداشت به همان دلایلی که ذکر شده است!
پس حسین بن علی (ع)، چه هدفی را دنبال می کرد و چه می خواست؟ بخشی از پاسخ این می تواند باشد که علاوه بر موضوعات مختلفی که در این باب در تاریخ َآمده و درباره آن نوشته شده، امام به هیچ عنوان قصد نداشت که اجازه دهد شرف و شرافت، لکه دار شده و به زیر کشیده شود و به این قیمت و با این هزینه بالا یعنی مرگ عزت و شرف انسانی، از مرگ بگریزد، و لذا مرگ شرافتمندانه را عاشقانه به زندگی با ذلت و صلح و بیعت با شخصیت نالایقی همانند یزید بن معاویه ترجیح داد والبته نکته بسیار مهم اینکه حسین بن علی، در عین حال، به دعوت و خواست مردم نیز اهمیت و ارزش محوری قائل بود، همانطوریکه که به دعوت کوفیان ارزش قائل شد و به سمت کوفه حرکت کرد و به نظر می رسد امام، در شرایطی حاضر به تشکیل حکومت بود که دعوت و رضایت مردم لزوما و ضرورتا در پشت آن باشد...! خود طمعی به حکومت کردن نداشت مگر آنکه مردم بخواهند و اراده کنند ! و به تعبیر ادبیات سیاسی مدرن، مشروعیت حکومت با نظر و رای مردم است" !
اما ای دوستاران حسین! دیدید کوفیان و ظالمان زیاده خواه و ددمنش، (که حسین هیچ زمان تن به ظلم آنان نداده و ذلت پیشکشی آنان را نپذیرفت) با فرزندان و نوادگان پیامبر اسلام ، چه کردند؟! در کربلا انسانیت و اخلاق و آزادگی، به مسلخ رفت و سرها بریده شد، حرمت ها ریخته شد، گلوها دریده شد، کینه ورزی ها حاکم شد، حیوانیت در اوج خود به منصه ی ظهور رسید، برای چه؟! تا گروهی میراث دار قدرت و ثروت و خودخودخواهی شوند!
صحنه بسیار زیبا و تکاندهنده ی تصویر لینک شده به یادداشت، که مربوط به بخش هایی از سریال روز رستاخیز به کارگردانی آقای احمد رضا درویش است، آن فاجعه را که در عین شکوه و عظمت، بسیار تراژیک و دردآور بود و البته زینب در کاخ یزید آن را بر سر یزید کوبیده و تاریخ نقل کرده که با اعتماد و اعتقاد راسخ، فریاد برآورد که "هیچ چیز جز زیبائی در کربلا دیده نشد"، به زیبائی و هنرمندی برخواسته از معنویت به تصویر کشیده است!
امیدوارم، انسان غافل و بشر طالب آزادی و پی جوی زندگی انسانی و حق و حقیقت، توفیق داشته باشد که پیام ها و درس ها و آموزه های اصلی حادثه ی کربلا را سرلوحه برنامه های خود در زندگی قرار دهد! آن پیام ها چیزی جز کرامت انسان، آگاهی بخشی، ظلم ستیزی، آزادگی ، انساندوستی، مبارزه با شخص پرستی، معرفت، محبت، مدارا، تحمل، صبر، عاشقی، دیگر دوستی و پرهیز از خودخواهی و خودپرستی، مردم داری، ارزش مدرای و دوری از بدرفتاری و بدکاری با خلق خدا نیست!
عاشورا باز هم در ظاهر به عصر خود رسید اما در باطن چه ؟! شور و شعور و الگو پذیری از این حادثه بزرگ تاریخ بشریت چه؟!
                                         ... حکایت همچنان باقیست!!

** 2بار اعتماد نکنیم !

 

             آینده: بدون مقدمه آغاز می کنم، زیرا برای خیلی از دوستان اتفاق افتاده است. لطمات و ضرباتی که بسیاری از ما انسانها از برخی اعتمادها به دیگران، می خوریم، به شدت  ما را رنجانده و آزار می دهد، تا َآنجائیکه نمی توانیم خود را ببخشیم و اساسا موجب واکنش منفی و سلب اعتماد ما به همه چیز و همه کس، می شود و هر چند این از عوارض اجتناب ناپذیر رفتارهای خودخواهانه، ناجوانمردانه و حیله گرانه ی برخی افراد است اما آیا راه حل پیشگیری و برخورد با این دست از حیله گری ها و سودجوئی ها، پاک کردن صورت مسئله است؟ 

"گابریل گارسیا مارکز"، نویسنده و رمان نویس کلمبیائی، جمله کوتاهی دارد و می گوید: همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند ،با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش به کسی که تو را آزرده دوباره اعتماد نکنی. 

به تعبیری تاوان و هزینه سلب اعتماد از یک فرد را دیگران نباید بپردازند!  

عبارتی است که می گوید: برخی حوادث و پدیده ها هستند که اگر برای بار نخست، اتفاق بیافتد "تراژیک" است اما در صورتیکه برای بار دوم تکرار شود، "کمدی" است!

عبارت بالا را می توان اینگونه تفسیر کرد که " اگر حادثه ی تراژیکی برای ما اتفاق افتاد، برای جبران و خودداری  از تبدیل شدن تراژدی به کمدی، فقط بیائیم و از تکرار دوباره آن، جلوگیری کنیم! 

اگر به کسی اعتماد کردیم و پاسخ اعتماد را با خیانت گرفتیم، و آزرده خاطر شدیم، به تجویز عقل و مصلحت و ضرورت، تنها می توانیم، برای بار دوم به آن فرد خاص اعتماد نکنیم، به قول آن ضرب المثل ایرانی، از یک سوراخ دو بار گزیده نشویم!"  

مراقبت کنیم، به خاطر جفا و خیانت یک نفر یا یک گروه، اعتماد همراه با تدبیر به دیگرانی که نقشی در این آزردگی ندارند، را به حاشیه نبریم، به تعبیری خود و افراد جامعه و همنوعان را  اصل مهم اجتماعی و هنجاری به نام "اعتماد"، محروم نکنیم!

** مهربانی ؛ ارمغانی حسینی !  

 

                آینده: تاکنون چقدر تلاش کرده ایم حسین (ع) را آنطور که هست، بشناسیم و اساسا تصورمان از این واقعه ی تاریخی چیست؟ به واقع فکر می کنیم چه مقدار اباعبدالله را درست شناخته ایم، و آیا توانسته ایم اگر نه همه، اما حداقل بخش هایی از پیام های کربلا را به درستی دریافت کنیم و در زندگی شخصی و اجتماعی به کار بندیم؟ 

دهه اول ماه محرم است. تعظیم و تکریم شیعیان و در مواردی انسانهای آزاده نسبت به فرزند پیامبر گرامی اسلام، حادثه جانسوز کربلا، آفرینندگانش، به شکل های گوناگون انجام می گیرد که هر کدام درجای خود، قابل تامل و احترام. این تعاظیم یا سنتی است، و با گریه بر مصائب و عزاداری صرف برای اباعبدالله و اهل بیت پاکش، گرامی داشته می شود و البته شاید هم در مواردی تحت تاثیر نوع پرداختن به حادثه کربلا، تعمق و تامل کافی بر روی عمق این حادثه بزرگ تاریخی و تاثیرات آن بر جامعه و افکار و زندگی بشر صورت نمی گیرد، یا اینکه در بسیاری موارد نیز اهل فن و مورخان و نویسندگان به ریشه یابی و چرائی بروز این حادثه و انتقال آن به نسل های بعدی، می پردازند.

صرفنظر از بحث های تاریخی و تحلیلی که در باره حادثه کربلا می شود به نظرم در کنار این مباحث، آنچه که بیش از هر چیز نیاز زندگی بشر امروز است، و نسخه ای است برای آلام آنان ، ارمغانی است که  حسین ابن علی در ورای این حرکت، به بشریت داده و آن چیزی نیست جز تکریم اخلاق، (هدفی که پیامبر گرامی بر آن تاکید کرد) دوستی، محبت، گذشت، فداکاری، نسبت به یکدیگر بدون توجه به عقاید و افکار، و امر به معروف و نهی از منکر مسوولانه، نسبت به حکومت، و این دست از پیام های عاشورا و کربلاست که ارمغان و هدیه ی حسین است و توشه ای است پربار برای جامعه بشری. همچنین، پرهیز ازخودخواهی، دوری از خودپسندی و خود را عقل کل دانستن و دیگران را به هیچ انگاشتن، خود را دیدن و دیگران را ندیدن، آیا پیام حسین جز اینهاست!؟

ارمغان حضرت حسین و پیام کربلا برای بشریت صرفنظر از تکریم های سنتی و مباحث تاریخی و تحلیلی، که در جای خود قابل تامل و ارزشمند است، چه می تواند باشد که تاثیرات کاربردی بر زندگی بشر داشته باشد. هرچند مباحث تاریخی و تحلیلی هم قطعا کاربردی است و می تواند برای انسان عبرت آموز باشد و در زندگی اجتماعی به کار گرفته شود.

آیا اینها پیام کربلا نیست؟ آیا احترام به حقوق انسانها، اعتدال، منطق، راست گوئی، راست کرداری، حمایت از مظلوم، یک رنگی و جوانمردی، و اندیشیدن، رفتار بر اساس تعقل و خردورزی، پیام کربلا نیست؟  آزادگی و مردانگی و حریت، که در عاشورا به اوج خود رسید، کم ارمغانی است که حسین و یارانش تقدیم جامعه بشری در نسل های و فصل های مختلف کردند؟!

محرم امسال، کمی تامل کنیم و بیاندیشیم، که به واقع، چه درکی و فهمی از این پیام ها داشته ایم! حسین را اینگونه هم می توان شناخت. حسین فقط کشته کربلا، و خاندان بزرگوارش اسیر اشقیاء نیستند ! پیام های اصلی کربلا و عاشورا همین پیامهای زندگی سازی است که کمتر به آن توجه می شود و بیشتر به سراغ جنبه های حماسی این حرکت می رویم!

خاطرم هست، چند سال پیش، در حال سفر درون شهری، در یک تاکسی مسافری، مقارن با محرم، با راننده مشغول صحبت شدم و درباره عزاداری های محرم و شهادت سیدالشهداء و فرهنگ مذهبی حاکم بر این واقعه گفت و گو می کردیم، او گفت: از نظر من نباید برای مردی و انسانی با این مقام و عظمت و روح بلند، عزاداری کرد، امام نیازی به عزاداری ما ندارد! هر چند بزرگترین جنایت در حق او، فرزندانش و بشریت شد، و تاکید کرد که از نظر من، باید همواره برای این حادثه تاریخی بزرگداشت گرفت و ... ! و البته باید برای خودمان گریه کنیم که به دنیا می آئیم، زندگی می کنیم، برای امام حسین کلیشه ای ! عزاداری می کنیم اما بدون معرفت به امام، راه امام و پیامهای امام، و شناخت کافی از راه و هدف او، دست خالی از دنیا می رویم و از این بابت تاسف می خورد! بنظرم، فهم و درک عجیب این راننده تاکسی که سوادی غیرکلاسیک و غیرآکادمیک، داشت، بسیار عمیق و واقع گرایانه با بهره گیری از ذهن کنجکاو و مسوولیت شناسانه بود! او می گفت نباید فقط عزاداری برای اباعبدالله کرده اما به آسانی از کنار پیام های انسانساز و راهگشا برای بشریت، بگذریم!

نتیجه اخلاقی: بیائیم امام حسین را آنطور که باید، بشناسیم، آنطور که هست و بسیاری از انسانهای اهل دل، مانند همان راننده تاکسی، توفیق شناخت و معرفت پیدا کرده اند!

** آدم بزرگ ها ، آدم کوچیک ها !

 

               آینده: بازخوانی و تامل و تعمق در زندگی انسانهای بزرگ، ناخودآگاه تِکان و حرکتی اصلاحی در وجود انسان ایجاد می کند، و آدم را به تفکر عمیق فرو می برد که باید چگونه بود و چگونه ماند !

انسانهای بزرگ باید بزرگ فکر کنند. بزرگ بیاندیشند. روح بزرگی داشته باشند و سینه ای فراخ. دلی بزرگ، و روحی لطیف. صبر و تحمل و بزرگی پیشه کنند. با آدم های بزرگ نشست و برخواست کنند. از آدم های بزرگ دوست بگیرند. با آدم های کوچک به لحاظ روحی و شخصیتی، هم سفره نشوند. و به این دست از آدمها اعتماد و اعتنا نکنند.

آدمای بد و ضعیف و کوچک و سطحی کاملا انسانهای کلیشه ای هستند! آدم های کوچیک به لحاظ روحی انسانهایی هستند که عقده های شخصیتیشون را جمع می کنن تا یه روز و یه جا جبرانش کنند به هر قیمت! به قیمت سوار شدن بر اعتبار و آبروی آدمی بزرگ یا ... اما این تفکر در ذهن و جان انسانهای بزرگ، جایی ندارد! آدم های بزرگ، چشم انداز دیدشان، و عمق افکارشان، دست نیافتنی است! و دست یافتن به آن، نیازمند ممارست و تلاش است!

آدم های کوچک چاپلوسند و دروغگو! حقیرند و کوچک اندیش. خودخواهند و عافیت طلب. خواسته های پست و فناشدنی را برای خود بزرگ می بینند و برای رسیدن به آن، از هیچ اقدامی دریغ نمی کنند. خیانت می کنند. ظلم می کنند. تهمت می زنند و با تهمت زدن خودشون رو و عملشون رو توجیه می کنند! اراده ی کارهای سخت رو ندارند و با دیگرانی که چنین اراده ای دارند ساز مخالف می زنند!

آدمای بزرگ بخشنده اند و دستشون تنگ نیست! گشاده دستند و گشاده رو ! آدمای کوچیک و ضعیف پشت آدمهای بزرگ و توانائی ها و اعتبار این آدما خودشون رو پنهان میکنند و از اعتبار اونا نون می خورند...

آدمای کوچیک آدمای بزرگ را پیدا می کنند و دست و پاشون رو با حیله می بندند و سر آخر به اونا لگد می زنند!  اما در مقابل، آدم های بزرگ اونا رو می بخشند!

آدمای بزرگ هم خوب، هم قوی و هم بزرگ و هم عمیق هستند، بر عکس آدمای کوچک !

آدمای بزرگ اونقدر بزرگند که رفتارهای بزدلانه و منافقانه ی آدم های کوچیک رو می بینند اما با بزرگواری، بی پاسخ می گذارند! گذشت می کنند!  و سعی می کنند که متانت خودشون رو حفظ کنند و اعتماد به نفس و مناعت طبع خودشون رو از دست ندهند و به آدمای کوچیک رحم کنند چون خدا به اونها رحم می کنه! دلشون برای آدمای کوچیک و بزدل بسوزه اما در عین حال، تحقیرشون هم نکنند! زیرا اونا آدمای از قبل تحقیر شده هستند !

آدم های بزرگ، تکبر ندارند و حسادت نمی ورزند. اخلاقی هستند. صداقت دارند، حتی اونجایی که زخمی می شوند و گذشت دارند، اما ابزار دست آدم های کوچک و حقیر قرار نمی گیرند. زندگی و آینده خودشون را به هر قیمتی سر و سامان نمی دهند! اما آدم های کوچک و حقیر چی ؟!

نتیجه اخلاقی: یک مقدار به خودمون و عُمق رفتارمون بیاندیشیم و ببینیم که ما جزو کدام دسته از آدما هستیم؟ در سیاست، در اخلاق، در روابط فردی و در ارتباطات اجتماعی، در زندگی شخصی، در کار و کسب، در دستگیری از نیازمندان، حمایت از مظلوم، دیگری رو بر خود ترجیح دادن، در عمل به وظایف اخلاقی و انسانی. آیا فقط به خودمون فکر می کنیم؟ آیا پناه دیگران هستیم؟ آیا بزرگ هستیم یا کوجک؟! زمانه زمانه ای است که متاسفانه بسیاری از این مرزها در هم تنیده شده و ظاهر و باطن آدما یکی نیست و سخت می شه بزرگ رو از کوچک تفکیک کرد! اما به نظر من نکته ی مهم و اصلی این است که ما سعی کنیم خودمون بزرگ باشیم و بزرگ بودن و بزرگ ماندن رو مشروط نکنیم! انتظار هم نداشته باشیم که در منظر دیگران بزرگ به نظر بیائیم. بزرگ بودن، آغاز و پایان است و خود همه چیز است و به همراه خود، همه چیزهای خوب را دسته بندی کرده و تقدیم انسان بزرگ می کند!

برای وصول به اهداف عالی، باید از خواهش های حقیر در گذشت و خواسته های کوچک را در راه آرمان های بلند، قربانی کرد. خداوند از ما اینگونه خواسته است:

 «كشتى » را تعمیر كن ، كه «دریا» عمیق است عمیق!

سگ کشی چرا ؟!

 

                  آینده: دوستی برایم نوشت که در آخرین یادداشتت و تیتر آن، در کنار تحلیل چرائی سقوط قذافی، نوع برخوردی که با او در حین بازداشت شد و همچنین نحوه به قتل رساندن وی را هم تایید کرده ام!

                صرفنظر از اینکه نمی دانم این دوست گرامی از کجای یادداشت من، به این برداشت رسیده که بنده از روش بکار گرفته شده در کشتن قذافی مسرور بوده ام، باید عرض کنم اینطور نبوده و بنده برغم آنکه در جنایتکاری، دیکتاتوری و ضدملی بودن معمر قذافی و خیانت های او به ملتش، تردیدی ندارم و پیش بینی بروز چنین اتفاقاتی نیز دور از ذهن نبود، اما اینکه حتی یک دیکتاتور که در حق ملت و آرمان های آنان، خیانت کرده باید مطابق با مقرارات و قوانین بین المللی، و با رعایت حقوق اولیه مجازات شود، امری بدیهی و به نفع، همه حتی ملت ظلم دیده لیبی و بطور کلی انسانیت و اخلاق است! شکی در این نیست که هر گونه عمل و رفتار غیر انسانی و اخلاقی ، حتی در حق یک جنایتکار و دیکتاتور تا پیش از محاکمه، عقلا، شرعا، قانونا، اخلاقا وعرفا مذموم است! هر چند، از این نکته نیز نباید غافل بود، کنترل اعمال و رفتار و احساسات، در چنین شرایطی، آن هم نسبت به جنایتکاری ظالم، امری دشوار و خارج از تسلط عقل و منطق است.

 بنده معتقدم که این قبیل از جنایت پیشگان، می بایستی به شدیدترین وجه مجازات شوند، اما در چارچوب قانون و مقررات جهانی ! باید از ایجاد و... رویه های غیرانسانی و سلیقه ای و رفتارهای انتقام جویانه به شدت پرهیز کرد زیرا نباید این نوع برخوردها تبدیل به یک رویه معمول و فرهنگ غالب شود. اگر می خواهیم قانون همه جای حرف آخر را بزند! با "سگ کشی" هم صددرصد مخالفم! این اصطلاح را در جایی دیدم که یکی از نویسندگان، در واکنش به نظر برخی دیگر از تحلیل گران بکار برده بود که چون قذافی رفتار حیوانی با مردم خود داشت، این سگ کشی امری طبیعی واجتناب ناپذیر بود ! بنده با این استدلال و منطق هم مخالفم! زیرا هیچ زمان و در هیچ شرایطی هیجان و رفتارهای احساسی و هیجانی و غیرقابل کنترل، نتایج مثبت برای انسان و بشریت نداشته و نخواهد داشت ! و چه بسا محاکمه علنی و تفهیم اتهام و گرفتن هر گونه بهانه از دست بهانه گیران، جای هیچگونه شک و شبهه در تاریخ آینده نخواهد گذاشت!

قذافی دیکتاتور و جنایتکار بود و بایستی مجازات می شد اما نباید در کنار این امر لازم، کرامت انسانی را فدای احساسات حتی احساسات و حقوق به حق خود کرد! من معتقدم محاکمه و مجازات صدام بهترین و دم دست ترین برخورد می توانست باشد که بی شک هزینه اش کمتر از نوع برخورد با قذافی بود. مردم لیبی اگر به دنبال دموکراسی هستند و می خواهند به سمت دموکراسی و مردم سالاری و قانون حرکت کنند و تمرین دموکراسی و پایبندی به قانون را امری ضروری می دانند باید از همینجا آعاز می کردند. و البته امیدوارم همین اتفاق تجربه ای به دست ملت لیبی و همه ی ملت های تحت ستم داده باشد!  

به هر صورت امیدوارم توانسته باشم پاسخ به آن دوست محترم منتقد داده باشم و در عین حال امیدوارم این بار مورد انتقاد مخالفان این یادداشت قرار نگیرم هر چند همگان در ابراز نظر و اظهار عقیده آزادند و چنانچه انتقادی به این نظر جدید بنده بود بی شک در چارچوب منطق و واقعیات موجود، انتقاد را  بی پاسخ نخواهم گذاشت!

** سرهنگ؛ دیکتاتوری که تحقیر شد و سپس مرگ اجباری!

                 

                 آینده: سرانجام "معمر قذافی" رهبر جمهوری سوسیالیستی لیبی پس از فراز وقذافی از دستگیرکننده اش می خواهد او را نکشید! نشیب های فراوان، مقاومت های ناشیانه و متکبرانه سقوط کرد، تحقیر شد، به طرز فجیعی کشته شد و کشور لیبی به دست انقلابیون مخالف و مردم تحت ستم، فتح گردید!

قذافی، افسر انقلابی ارتش لیبی، همان شخصی بود که ۴۲ سال پیش اتفاقا بر علیه حکومت دیکتاتوری و سلطنتی "ملک ادریس اول" شورید و با انجام کودتائی که بعدها به آن، عنوان انقلاب افسران جوان داده شد زمام اداره این کشور را بدست گرفت! و خواست عبدالناصر دیگری در افریقا و جهان عرب باشد!

او به عنوان یک رهبر عرب ضد امپریالیستی، به ظاهر طرفدار آرمان مستعضفان به ویژه فلسطین، عضو جبهه پایداری دولت های مترقی اعراب در خط مقدم مبارزه با اسرائیل، ادعای رهبری جهان عرب، مدعی ابداع مکتب اقتصادی و سیاسی جدیدی با تلفیقی از اسلام و سوسیالیسم، به عنوان مکتب و راه سوم در مقابل کمونیسم و کاپیتالسیم، ۴۲ سال بر لیبی حکومت کرد و در چالش های مهم جهانی حضور یافت! بدون منطق و به قیمت سالها انزوای سیاسی و  پرداخت هزینه از جیب ملت لیبی در مقابل دنیا ایستاد و به مخالفان داخلی خود حتی در خارج از مرزها رحم نکرد!

متهم به حمایت از گروههای تروریستی شد، انفجارها و عملیات های تروریستی در دنیا به حمایت وی یا بوسیله عناصر لیبیائی مورد حمایت وی صورت پذیرفت در همین رابطه از سوی قدرت های جهانی تحریم شد و در مقاطعی نیز به شدیدترین شکل ممکن مجازات و تنبیه گردید!

اما تاوان همه ی این ماجراجوئی ها درعرصه جهانی و جنایت ها و ظلم ها در عرصه های داخلی را چه کسی پرداخت کرد؟! تنها و تنها مردم لیبی! تا اینکه این مردم ستمدیده ، به ستوه آمده و تحقیر شده و تضعیف شده، به فاصله حدود ۱۰ ماه طومار حکومت امنیتی نظامی قدافی با کمتر از نیم قرن سابقه را در هم پیچیدند!

امروز در شبکه های خبری جهان و سایت های اینترنتی و شبکه های مجازی شاهد صحنه هایی عبرت انگیز بودیم. شهر "سرت" که زادگاه و میزبان قذافی در بیش از دو ماه اخیر بود بدست مخالفان مسلح و با حمایت قدرت های جهانی سقوط کرد و قذافی از مخفیگاهی زیرزمینی بیرون کشیده شد، (همانطوریکه صدام حسین شد) و برغم تقاضا و مجال هایی که از بازداشت کنندگانش داشت، هرچند در مغایرت با کنوانسیون های جهانی و حمایت از اسرای جنگی، کشته شد!

ملاحظه ی این صحنه ها بیش از هر چیز، انسان را متوجه این امر می کرد که قذافی انقلابی که حکومت وی پس از چند سال، به دیکتاتوری منتهی شد، در پایان داستان حکومت خود، حتی یک نفر حامی موثر هم در کنارش نبودند!! حامیانی که بتوانند لااقل او را از این منجلاب گریزناپذیر رهائی بخشند!

تنهای تنها کشته شد، و به شدیدترین شکل ممکن، مجازات گردید، بدون آنکه حتی برخی حامیان عرب وی نیز جرات، جسارت و اراده ی حمایت از او را داشته باشند! و از قذافی نامی و صفتی جز یک دیکتاتور خودسر و اقتدارگرا باقی نماند! و متاسفانه از لیبی و سرمایه های طبیعی آن، جز کشوری ویران، چیزی باقی نماند و همه این سرمایه ها هزینه خیره سریها و قدرت طلبی ها و روانپریشی های یک نظامی به نام قذافی شد! قذافی و حکومت برساخته ی او هر دو باهم در یک روز تمام شد! پایانی دردناکتر از پایان صدام حسین و مبارک و بن علی.

در این میان، شاید آنچه بیش و پیش از هر چیزی برای ما ایرانیان در ارتباط با حوادث لیبی مهم است، بی خبری از وضعیت امام صدر و سلامتی وی است. در پایان این یادداشت، از خداوند می خواهم و مسئلت می کنم که پس از وقوع این تحولات نهائی درلیبی، امام صدر، این روحانی مبارز و روشنفکر و روشن ضمیر را به دامان خانواده ودوستداران و ملت ایران بازگرداند!   انشالله...

نگاه عمیق به این صحنه ها عبرت آموز و یادآور این وعده الهی است که خداوند حامی مومنان و ظلم ستیزان است! فاعتبرو یا اولی الابصار

** پاسخ پارک ملتی حدادعادل به رقبا !

 

                  آینده: شب گذشته پس از یک مطالعه کوتاه و به منظور اندکی استراحت، نشسته بودم. بدون اراده ی قبلی دستم بر روی دگمه های کنترل تلویزیون رفت و تصویر شبکه اول بر روی صفحه نشست.

غلامعلی حداد عادل، از نمایندگان اصولگرای مجلس، میهمان برنامه شبانه ی "پارک ملت" بود! در بخشی از این برنامه دو ساعته، آقای حدادعادل، فرصت یافته بود تا به دفاع از خود پرداخته و پاسخ آنچه را که وی، ادعا و اتهام رقبای سیاسی خواند، بدهد!

برخی سایت ها و رسانه ها و البته نه تلویزیون! در روزهای اخیر به نشر برخی مطالب درباره ی آقای حداد عادل پرداخته از جمله مدعی شده بودند که وی، مالک برجهایی در شیراز است و همچنین دختر و داماد وی در کشورهای ژاپن و آمریکا سکونت دارند یا پیشتر داشته اند!

حدادعادل نیز با استفاده از فرصت پیش آمده در تلویزیون، در مقام پاسخگویی به آنچه که اتهام رقبای سیاسی می خواند برآمده و مالکیت هرگونه برج و ملک در شیراز را رد کرده و درباره ی سکونت بستگانش در ژآپن نیز توضیحاتی ارائه کرد و در نهایت خاطرنشان ساخت که دختر و دامادش پس از اقامتی سه ساله با میل شخصی به کشور بازگشتند!

هدف نگارنده از این یادداشت، به هیچ عنوان، بحث در باره مطالب عنوان شده در سایت ها و واکنش آقای حداد به این مطالب نیست بلکه توجه به این موضوع است که اگر این فرصت و امکان به آقای حدادعادل، داده می شود که در یک برنامه دو ساعته ضمن نقد و تحلیل برخی مسائل و به قول ایشان ادعاها و اتهام ها، به دفاع از خود بپردازند، چرا این امکان برای بسیاری دیگر از اشخاص حقیقی و حقوقی و شخصیت های سیاسی و فرهنگی فراهم نیست که از خود در مقابل سیل اتهامات، که به عکس آقای حدادعادل، بخش هایی از آنها با بهره گیری از همین رسانه ی ملی به اشخاص وارد شده دفاع نمایند!

اگر رسانه ملی است، بسیار خوب، باید برای همه ملی باشد نه یک بام و دو هوا ! آیا عدالت، منطق، تدبیر، هوشمندی، مصحلت، حتی مصلحت شخصی و جناحی، و مهم تر از همه، منافع ملی، ایجاب نمی کند، که اگر به هر دلیل، اتهامات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، به کسان دیگری هم وارد می شود، صرفنظر از صحت و سقم این اتهامات یا ادعاها، به فرد یا افراد مورد اتهام قرار گرفته نیز این فرصت داده شود تا آنان نیز هر چند اندک، به دفاع از خود بپردازند، همانطوریکه به آقای حداد عادل در برنامه دو ساعته پارک ملت، این فرصت، تقدیم گردید؟!

اگر رسانه ای اعتماد و اقبال عمومی را می خواهد، باید بی طرفی را سرلوحه امور قرار داده و رسانه ای حرفه ای باشد و حرفه ای رفتار کند تا توانایی و ظرفیت رقابت از خود نشان دهد، و صدا و سیما نیز بی شک از این قاعده مستثنی نیست! البته اگر گوش شنوایی وجود داشته باشد.

تلویزیون، نقشی کلیدی در اقبال عمومی مردم از شبکه های ماهواره ای یا عدم استقبال از آنها دارد، هر چه از اعتماد به عملکرد رسانه ی ملی کاسته شود، به همان میزان ، گرایش به سمت رسانه ها و شبکه های ماهواره ای افزایش خواهد یافت و نتیجه اینکه با برخوردهای سلبی و ایجاد محدودیت، این گرایش محدود نخواهد شد!

** آن یکی چه آسان این یکی چه مشکل!

 

              آینده: افشای اختلاس سه هزار میلیارد تومانی و اخبار و اتفاقات پیرامون آن، من را ناخودآگاه به یاد یک وام دو میلیون تومانی ازدواج یک خانواده انداخت که واسطه دریافت و ضامن قانونی بنده بودم! آن یکی چه آسان این یکی چه مشکل!

داستان از این قرار بود که آشنای امیدوار و خوش بین، بنای فراهم کردن ازدواج فرزندش را داشت و از بنده خواست که به عنوان ضامن در یکی از شعب بانک صادرات حضور پیدا کرده و فرم ضمانت برای اخذ وامی را امضاء نمایم با این تضمین که بیشتر از دو ساعت وقت بنده را نخواهد گرفت! غافل از آن، و نشان به آن نشان که حقیر یک هفته درگیر موضوع بودم! آنهم نه فقط به خاطر ایرادات ملا لغتی و سخت گیری های بی مورد رییس شعبه مذکور که از این طرف بام افتاده بود، بلکه تصور می کرد باید قانونی و با احتیاط بیشتری با موضوع برخورد کند تا به قول معروف  "مو لای درزش نرود" !!  تا شاید روزی به خاطر این سخت گیریها و احتیاط های من درآوردی و خارچ از چارچوب قانون و ضوابط، به عنوان کارمندی وظیفه شناس به مدیران بالاتر معرفی شود! 

از توضیح بیشتر و اطاله کلام خودداری می کنم، زیرا به اندازه ی کافی همه در این چند روز از "مسئله غریب اختلاس" شنیده ایم و بر حجم اطلاعات حقوقی و بانکی مان افزوده شده است! و بالاخره پرنده ی اقبال پس از رفت و آمدهای متعدد درخواست ها و حوصله کردن های مکرر ، بر شانه بنده و البته متقاضیان وام (زوج و زوجه مظلوم و بی خبر از همه جا)نشست و وام دریافت شد با یک نتیجه اخلاقی و رفتاری، و آن از این قرار بود که با خود عهد کردم تا آنجائی که امکان دارد ضامن اخذ وام ازدواج برای کسی نشوم و اساسا به کسی توصیه نکنم که به دنبال ازدواج با اتکای به اخذ وام از بانک ها باشد و الخ.....!

حالا شما این را مقایسه کنید با دریافت یک وام و تسهیلات مالی سه هزار میلیارد تومانی و پیدا کنید پرتقال فروش را...! اگه پیدا کردید مرا هم خبر کنید!

دوستی می گفت، که همیشه تصورش این است که قوانین و ضوابط خودآگاه یا ناخودآگاه به شکلی نوشته شده و به اجرا در می آید، که گوئی راه را هر چه بیشتر بر پائین دستی ها مسدود و محدود و بر بالا دستی ها هموار و روان می سازد و نتیجه آنکه برای دریافت یک وام ازدواج، باید هفت خوان رستم را گذراند تازه آیا موفق بشوی یا نه، اما برای اخذ تسهیلات سه هزار میلیارد تومانی ... ، آره درست شنیدید سه هزار.......!

واقعا مسوولیت این نابسمانی ها، از کیسه خوردن ها، اعتمادسوزی ها، بی عدالتی ها، و دهها اما و اگر و پرداخت هزینه با کیست؟! 

نتیجه کاربردی و طنز: هوس ازدواج و تشکیل زندگی مشترک نکنید تا مجبور نباشید برای دریافت وام به بانک مراجعه کنید اما در عوض، به فکر تحصیل شغل شریف بازرگانی و تجارت و تولید و شرکت داری باشید تا به یک لیوان آب خوردن، صاحب میلیاردها تومان شوید!! البته اگر در فهرست گروه از ما بهتران و هم پیمانان باشید!

** دوئل عباس و نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل !

 

               آینده: صحن عمومی سازمان ملل متحد شب گذشته شاهد مهم ترین موضوع سیاسی جهان، در آخرین اجلاس مجمع عمومی این سازمان بود.

"محمود عباس" رییس حکومت خودگردان فلسطین، با بهره گیری هوشمندانه از موقعیتمحمود عباس در حال تسلیم تقاضای عضویت در سازمان ملل به بان کی مون سیاسی کنونی جهان، تحولات منطقه و بهار عربی، و به طور کلی تحولات جهانی، در یک سخنرانی و دیپلماسی حساب شده و قوی، تقاضای عضویت کشور فلسطین در سازمان ملل متحد را تقدیم بان کی مون دبیرکل این سازمان کرد.

این اقدام عباس، در حالی صورت گرفت که ایالات متحده و شخص باراک اوباما پیشتر اعلام کرد بود که با هر گونه تقاضا از این دست مخالفت کرده و آن را در شورای امنیت سازمان ملل وتو خواهد کرد. اوباما تنها راه تحقق چنین امری را میز مذاکرات و توافق میان اسرائیل و فلسطین دانسته و مدعی شده بود که اینگونه درخواست ها مشکلی را حل نخواهد کرد و صلح تنها در پشت میز مذاکرات محقق خواهد شد. اسرائیل نیز که به اعتقاد کارشناسان و آگاهان سیاسی این روزها در تحت فشار سیاسی و جهانی و افکار عمومی است دیگر مخالف تقدیم این تقاضای عباس به بان کی مون بود!

اما محمود عباس برغم این مخالفت ها و تهدیدها با اتخاذ یک دیپلماسی هوشمندانه و بهره گیری از موقعیت بدست آمده و ایراد یک سخنرانی موثر که به شدت نمایندگان اکثر کشورهای عضو را تحت تاثیر قرار داد، به طوری در چندین مورد دقایقی به تشویق او پرداختند، به وعده ای که پیشتر داده بود عمل کرد!

هر چند این اقدام عباس، با واکنش نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل، در حین سخنرانی ای که پس از وی انحام شد رو به رو گردید، اما تاثیر سخنرانی عباس بر افکار عمومی آنچنان بود که حتی بازی با کلمات نتانیاهو که در مواردی همراه با تهدید و زیاده خواهی و از سر قدرت بود نیز نتوانست تاثیرات ماندگار آن را خنثی کند!

هرچند پیش بینی می شود که تقاضا برای عضویت کشور متسقل فلسطین در سازمان ملل متحد با وتوی ایالات متحده رو به رو شود اما همانطوریکه عباس در سخنرانی خود یک پروسه یکساله را برای این نقشه راه تعیین کرد، تحولات سیاسی آتی در منطقه و جهان نهایتا مقاومت کنندگان را مجبور به تسلیم در برابر خواست ملت فلسطین خواهد کرد.

آگاهان سیاسی معتقدند، عقب نشینی اسرائیل به مرزهای تعیین شده در سال ۱۹۶۷، توقف شهرک سازی برای یهودیان در کرانه باختری رود اردن، تعیین بیت المقدس شرقی به عنوان پایتخت فلسطین مستقل، و خروج اسراتیل از مناطق اشغالی که بارها به تایید سازمان ملل و نهادهای بین المللی رسیده چیزی نیست که گریزی از آن وجود داشته باشد.

به هر صورت به نظر می رسد دوئل سیاسی محمود عباس و بنیامین نتانیاهو در صحن مجمع عمومی سازمان ملل، هر چند برنده ی قطعی در کوتاه مدت نداشته اما به شدت کف ترازو و تاثیر گذاری بر افکار عمومی و تحولات آتی سیاسی جهانی را به نفع فلسطین و بر علیه دولت تمامیت خواه اسرائیل سنگین کرد!

هرچند نتانیاهو سعی کرد در این بازی شطرنج، با طرح موضوعاتی فرعی و تکراری از جمله مسئله امنیت مرزهای خود، و حرکت دادن مهره های هجومی خود، صحنه را به نفع خود تغییر دهد، اما عباس، با بهره مندی هوشمندانه از اسلحه دیپلماسی صحنه دعوای طولانی سیاسی فلسطین را به نفع خود تغییر داده و آرایش کرد.

نتانیاهو در این دوئل سیاسی از یک تاکتیک دیگر نیز بهره جست و آن اینکه تلاش کرد برای امتیاز گیری از جهان، همانند "حسنی مبارک"، رییس جمهور مخلوع مصر، دنیا و غرب را متقاعد کند که خطر اسلامگرائی افراطی منطقه و جهان را تهدید می کند و لذا در صورت به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین بدون وجود تضمین های امنیتی، زمینه برای نقش آفرینی و به قدرت رسیدن گروههای سیاسی که نتانیاهو آنان را اسلامگرایان جنگ طلب و افراطی می خواند مهیا خواهد شد! او این بهانه را بکار گرفت تا شاید، شرایط را برای اخذ امتیاز و تردید کشورها در خصوص فلسطین، مساعد سازد! که به نظر می رسد این تحریکات نیز موفقیتی برای اسرائیل به همراه نداشته باشد.

به هر صورت، اتفاقات شب گذشته در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، بی شک، در تحولات سیاسی آتی جهان و منطقه خاورمیانه تاثیرات مهم، سرنوشت ساز و قابل پیش بینی خواهد داشت لذا باید این تحولات را قدم به قدم دنبال کرد و به عقیده برخی کارشناسان مسائل سیاسی و خاورمیانه، با برداشتن قدم های حساب شده مانع از خروج اسرائیل از این انزوای سیاسی شد. به گفته ی آنان ترکیه در هماهنگی با فلسطین قدم های مثبتی در این مسیر برداشته است و باید این پازل با قطعه چینی مناسب تکمیل شود.

** هاشمی رفسنجانی، دانشگاه آزاد و انتخاب رییس جدید

 

            آینده: امروز در سایتی به نام "ایرانیار" که به نظر اصولگرا می رسد به نقل از منبعی خبری به نام قانون، خبر از وقوع تحولات جدید در دانشگاه آزاد و ریاست آن داده شد و آمد که هیات امنای دانشگاه یاد شده نظر به ریاست اکبر هاشمی رفسنجانی، بر این دانشگاه دارند!

این خبر بی آنکه از سوی منابع نزدیک به هاشمی رفسنجانی تایید شود برابر رویه معمول سایت آیت الله، به این سایت لینک داده شد.

این خبر ساعاتی پس از آن، در سایت منبع خبر، اینجا قرار گرفت که دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی در گفت و گو با صدا و سیما، اعلام کرد که بنا شده وزارت علوم، پیشنهاد هیات امنای دانشگاه آزاد را برای ریاست جدید این دانشگاه، به این شورای عالی انقلاب فرهنگی برای طرح و تصویب در این شورا ارائه نماید!

سایت ایرانیار، در حالی به نقل از برخی منابع گمانی زنی کرد که گزینه هیات امنای دانشگاه آزاد برای ریاست جدید این دانشگاه، آیت الله هاشمی رفسنجانی است، که دولت، طی روزهای جاری تحت سخت ترین فشارها به جهت رسانه ای شدن موضوع اختلاس سه هزار میلیارد تومانی و وارد شدن برخی اتهامات به برخی عناصر با نفوذ نزدیک به دولت، در این ارتباط قرار دارد. و البته احمدی نژاد و دفتر رییس دولت، در پی انتشار این اخبار، و مصاحبه ی رییس سازمان بازرسی کل کشور و تاکید بر فساد و اختلاس صورت گرفته با صدور چند اطلاعیه هر گونه ارتباط اختلاس با دولتیان را رد کرد! و دولت را پاک ترین دولت پس از تاریخ مشروطه خواند!

صرفنظر از تاکید دستگاههای نظارتی بر صحت گزارش های ارائه شده در خصوص این اختلاس از یک سو و برائت جویی دولتیان از هر گونه ارتباط با این اختلاس، هدف نگارنده از این یادداشت ورود به بحث اختلاس و اظهارات طرفین موضوع نیست بلکه بحث بر سر این نکته است که آیا همزمانی طرح موضوع ریاست جدید دانشگاه آزاد،با رسانه ای بودن مسئله داغ اختلاس سه هزار میلیارد تومانی چه ارتباطی می تواند داشته باشد؟

نگارنده در یک تحلیل رسانه ای بی طرفانه معتقد است، طرح موضوع دانشگاه آزاد، می تواند با هدف فرار دولت از فشار سنگین و کمرشکن رسانه ای و خبری اختلاس سه هزار میلیارد تومانی و سوق دادن افکار عمومی به موضوع جدید دیگری باشد!

این هم یک گمانه زنی و تحلیل است و البته می تواند اینطور هم نباشد !

 

** ارتباط نقش آفرینی اردوغان در منطقه و انفجار امروز آنکارا

 

                    آینده: در خبرها شنیدیم، امروز دو انفجار پی در پی، بخش های از شهر آنکارا در ترکیه را لرزاند و خسارت های و تلفانی هم بر جای گذاشت. این انفجارها در حالی رخ می دهد که مقامات دولت این کشور تلاش های دیپلماتیک منطقه ای و جهانی پیگیر و تاثیرگذاری را به خصوص در ماههای اخیر دنبال کرده و بخش های مهمی از دیپلماسی دولت اردوغان را به خود اختصاص داده است.

نقش آفرینی در موضوع فلسطین، سفر به مصر و دیدار با برخی رهبران سیاسی مصر، و توصیه به مردم این کشور برای الگوبرداری از مدل حکومتی ترکیه و تلاش برای تشکیل دولتی سکولار، نقش آفرینی دیپلماتیک تاثیرگذار در مسائل مربوط به حوادث و اعتراضات سوریه و گردآوردن چندین باره مخالفان دولت بشار اسد در استانبول، حضور در لیبی پس از فرار معمر قذافی و تسلط ۹۰درصدی مخالفان بر این کشور، حضور بشردوستانه در سومالی، و از طرفی اتخاذ مواضع تند علیه دولت اسرائیل، از جمله مسائلی است که نقش برجسته ای به دولت اردوغان بخشیده است.

و در کنار این نقش آفرینی ها نمی بایستی مسائل و مشکلات اردوغان و دولت این کشور را در رابطه با کردها و درگیری های نظامی سنگین با جنگجویان پ کا کا نادیده گرفت. با توجه به نکاتی که ذکر کردم، آیا می توان در خصوص انفجار امروز در آنکارا و ارتباط آن با رفتارهای سیاسی دولت ترکیه رابطه ای ایجاد کرد؟

از یاد نبریم که رجب طیب اردوغان، هفته گذشته و در جریان سفر به مصر و توصیه به گروههای مردمی این کشور برای تشکیل دولت فراگیر سکولار، شدیدا با واکنش بخش های از گروههای اسلام گرا و جناح هایی از اخوان المسلمین مصر رو به رو شد. آنان این حرکت اردوعان را دخالت در امور داخلی خود دانستند.

آیا این انفجار می تواند ارتباطی با گروههای تندرو و افراطی اسلام گرا و یا هواداران مسلح حزب پ کا کا کردستان ترکیه داشته باشد؟ برای رسیدن به تحلیلی دقیق تر باید در انتظار تحولات آتی این کشور ماند!

 

** چرا دیگه نمی نویسی؟!

             

               آینده: چرا دیگه نمی نویسی؟! یا به عبارت دقیق تر چرا دیگه نمی نویسم؟ این سوالیه که مدتهاست بسیاری از دوستان عزیز از من می کنن و راستش تا به حال، جوابی به هیچکدوم از این عزیزان نداده ام! البته نباید حمل بر بی ادبی بکنند. راستش مدت های مدیدی است، شاید نزدیک به یکسال، عامل بسیار مهمی من رو از نوشتن بازداشته ، موضوعی که قطعا فاکتور بسیار مهمی در نوشتن و قلم زدن است. آیا این فاکتور چیزی جز تعهد به نوشتن و حرمت قلم است؟

اگه یک روز احساس کردی که نوشتن و دست به قلم بردنت، اساسن تاثیری در مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه نداره و تنها به یک عادت تبدیل شده آیا باز هم باید نوشت؟ آیا نوشتن و دست به قلم بردن نباید همراه با برداشتن باری هرچند بسیار کوچک از دوش جامعه یا افراد جامعه و بیان دردها و آلام آنان باشد؟ اگه چنین است، پس بهتر است تا انسان به حداقلی از آن مرتبه نرسیده دست به قلم نبرد! البته این تنها دلیل من برای ننوشتن در طول این یکسال نبوده بلکه دلایل متعدد و شخصی دیگری هم هست. اما تلاش خواهم کرد که با یک بازسازی روحی و فکری، دوباره هرچند ناچیز دستی به قلم ببرم. امیدوارم.    فعلا...     

** دل نوشته / فصل مشترک و شباهت ما با انسانهای خودساخته چیست؟!

 

           آینده: این یادداشت را حدود یک سال پیش، و در شرایط خاصی نوشتم. خواستم فارغ از تمامی مشغله ها ، دمی با خود بیاندیشم و محرکی برای درون خود دست و پا کنم! لذا تصمیم گرفتم بار دیگر آن را با اصلاحاتی بر روی بلاگم که این روزها کمتر قلم اراده و انگیزه ای برای نوشتن دارد، قرار دهم. البته در عنوان یادداشت، شاید درست تر این باشد که به جای شباهت و فصل مشترک، به دنبال افتراق و تفاوت میان خود و انسانهای اخلاقی و خودساخته باشیم! به هر حال مطلب را در ذیل بخوانید:

 امشب فرصتی ایجاد شد، سری به پارک محله زدم. برای استفاده از هوای پاک و فضای آزاد. مردم، به همراه خویشان و نزدیکان، حضور داشتند و زندگی جریان طبیعی خود را داشت. سعی کردم از این شلوغی و هیاهو، خلوتی برای ذهن و جان خود بسازم و اتفاقات و حوادث انباشته شده در ذهن خودم را مروری دوباره کنم.

به خودم و ذهن پرسشگر فرصتی و استراحتی دادم، تا به همه چیز و همه ی اتفاقات، تمامی رویدادها، و خوبی ها و بدهی، باید ها و نباید ها فکر کند و بیاندیشد. سیاست، رویدادهای جامعه، و تاثیراتی که بر روند زندگی و سرنوشت انسانها می گذارد، را مورد توجه و تعمق قرار دادم. به زندگی فردی، به دوستی ها، خوبی ها، مهربانی ها، محبت ها، گذشت ها، فداکاری ها، و البته به بدی ها، دشمنی ها، خودخواهی ها، خیانت ها، بداخلاقی ها و پلشتی ها و.... به همین شکل به موضوعاتی که به ذهنم خطور کرد! .

به فرهنگ، به روابط اجتماعی، دین و دینداری، مسلمانی، انسانیت، رواداری، نارواداری، ارزش ها، خوشی ها ، ناخوشی ها، به همه چیز و همه چیز. و کلاه خود را قاضی کردم که اساسن هدف از خلقت، چه بوده، قرار بوده انسانها با خود و با همنوعان، با طبیعت، با خالق، با خوبان، با حتی آنانی که نمی توانند خوب باشند یا سعی نمی کنند که خوب باشند، چگونه باشند و چه رفتاری و سلوکی داشته باشند. و البته برغم روشن بودن موضوع، پاسخ برای سوالات نیافتم یا شاید و به یقین پاسخ داشتم اما پاسخ به این سوال نداشتم که چرا نتوانسته ام و نتوانسته ایم آنگونه که باید باشیم و می توانستیم باشیم، و نبودیم!؟

چرا در سیاست در فرهنگ، روابط اجتماعی، تعاملات اقتصادی، انسان دوستی، و بسیاری امور انسانی دیگر، تفکر و تحمل و مدارا نداریم؟ رواداری را سرلوحه ی امور قرار نمی دهیم؟ همدیگر را تحمل نمی کنیم و برای هم نیستیم؟ نتیجه ی مشخصی که گرفتم این بود: هنوز به این باور نرسیده ایم، که زندگی در این دنیا موقتی است و دائمی نیست. و نتوانسته ایم همانند بسیاری از انسانهای خود ساخته و خداگونه، اخلاق محور و انسان واقعی، "بما هو انسان" باشیم!

به راستی فصل مشترک ما انسانها با انسانهای خود ساخته و اولیاء خدا چیست؟ اگر بتوانیم به همین موضوع با کنار زدن موانع، عمیقا فکر کنیم، بخش قابل توجهی از این راه پر فراز و نشیب، در مسیر غایت و نهایت را رفته ایم.

نتیجه اخلاقی و کاربردی: آدمایی که صورت حسابشون سنگینه! قیمتشون ارزونه! در نازل ترین وضعیت فردی و اجتماعی قرار دارن اما باورشون شده که خیلی پیشن! این آدما کمی به خوشون بیان و به لحاظ اخلاقی و روابط شخصی و فردی و اجتماعی، تلاش کنن و تلاش کنیم تا فصل مشترکی با انسانهای اخلاقی، و انسان، ایجاد کنیم باور داشته باشیم که ضرر نمی کنیم!

** حج مادر !

 

              آینده: امروز (چهارشنبه، ۹ فروردین سال ۹۰) به یکی از آروزهای زندگیم رسیدم. مادر رو البته با تلاش شبانه روزی برادرم، به سفر حج فرستادم. توفیق سفر حج، آرزوی مادر بود، لذا وقتی اون عزیز به آرزوش رسید به طریق اولی من هم به آرزوم رسیدم.

تحقق آرزوهای معقول و منطقی بشر، دست نایافتنی نیست و البته از نظر نگارنده مشروط به رعایت چند عامل اصلی و فرعی است. تعقل و عزم و اراده، خالص کردن نیت، و ارتباط معنوی با قادر مطلق، از جمله اصلی ترین این عوامل است. بی شک، تحقق آرزوهای سیاسی و اجتماعی نیز، با وجود موانع مختلف، از این قاعده مستثنی نیست ! چنانچه نیت را خالص، تلاش را مضاعف و ارتباط معنوی و مومنانه با خدا را مستحکم نمائیم، هر آرزو دست یافتنی و هر حقی قابل استیفاء ست!   

** حقیقتِ تلخی به نام "ناپایداری روابط انسانی" !

 

                 آینده: از یکی از عزیزان در یکی از صفحه های شبکه ی اجتماعی عبارتی دیدم دقیقا با این مضمون: "در جهان سیالی که تنها اصل ثابت آن تغییر پذیری همه چیز است ، نا پایداری روابط انسانی حقیقتی تلخ است، فردی را که زمانی نزدیک می پنداشتی ناگاه بیگانه ای می شود وآدمی مبهوت می ماند که چگونه می تواند به تداوم رابطه اش با دیگری امید داشته باشد، شاید گفته سارتر که " دیگری جهنم است" پاسخی به بحران نا پایداری روابط انسانی باشد. اما نمونه های فراوانی هستند که چراغ امید را فروزان نگاه می دارند."

البته به اعتقاد من از منظری، مشکل اصلی را باید در دوری از تعادل و اصرار بر افراط و تفریط جستجو کرد! فاصله گرفتن و پرهیز از افراط و تفریط در نزدیکی یا دوری از افراد و اشخاص، یکی از کلید های حل مسئله و رفع تلخی است. زیرا برای فرار از برخی واقعیت های زندگی انسانی که تغییر پدیری و رفتارهای منافع محور نیز جزئی از آن است، صورت مسئله را که هیچ زمان نمی توان پاک کرد! لذا ایجاد تعادل، و برقراری حد و اندازه، و تعریف دوستی، انسان را در مقابل ناملایمات و مبهوت شدن ها بیمه می کند.

اینکه سارتر گفته که "دیگری جهنم است" نیز شاید تا حدودی به همین مقوله ی بیگانگی با  تعادل باز می گردد! وقتی پذیرفتی که دیگری جهنم است یا ممکن است روزی جهنم شود، ناچار خواهی شد که به تنظیم عقلانی و محتطانه ی رابطه اهتمام بورزی.

سارتر می گوید دیگری جهنم است و به همین خاطر حق را به خود و انسان مقابل "آن دیگری" می دهد که همه چیز را برایش جهنم کرده است. اگر دیگری زندگی را برای کسی که اعتماد کرده جهنم کند خُب؛ حق با سارتر است زیرا همه چیز برایش جهنم شده است اما به نظرم این، در شرایطی پذیرفتنی است که تعادل و عقلانیت در ایجاد رابطه ی دوستی حفظ شده باشد در آن صورت، باید دیگری را جهنم انگاشت و خود را نیز سرزنش نکرد اما اگر افراط و تفریط مبنای این رابطه و دوستی شد، چه؟! در آن صورت، مسوولیت بخشی از خسارت های ناشی از ناپایداری روابط انسانی، به فرد لطمه دیده از این بحران ناپایداری است!

نتیجه کاربردی: نزدیک مطلق و دوست مطلق و معشوق مطلق فقط وجود مطلق و واجب الوجود، یعنی خداوند متعال است! ایجاد روابط انسانی به عنوان یک ضرورت، در زندگی بشر، هرچند اجتناب ناپذیر است اما این رابطه مَجازی در مسیر همان تحقق رابطه حقیقی است. همانطوریکه مولانا سروده است:

عشق ز اوصاف خدای بی نیاز           عاشقی بر غیر او باشد مَجاز